یک سال پیش، تحقیقات پلیس نیجریه نشان داد که اسلحههای کشف شده در آن کشور از سوی ایران به مقصد گامبیا قاچاق میشده است. واکنش گامبیا چه بود؟ ۴۸ ساعت به دیپلماتها (بخوانید اعضای سپاه قدس) جمهوری اسلامی مهلت داد که خاک آن کشور را ترک کنند. نه کسی به سفارت ایران تعرضی کرد و نه برای غنیمت گیری و پیدا کردن اسناد اثبات گناهکاری جمهوری اسلامی به آنجا وارد شدند. گامبیا کشوری بسیار کوچک و فقیر در غرب آفریقا است که سابقه استقلالاش به کمتر از نیم قرن پیش میرسد. کمتر از ۱ درصد مساحت ایران، بزرگ است و جمعیتی حدود ۳% ایرانیان دارد.
۱۳۹۰ آذر ۹, چهارشنبه
۱۳۹۰ آذر ۸, سهشنبه
از بادبان کردن وارونه پرچم جمهوری اسلامی در سفارت انگلیس تا برگهای برنده بریتانیا
باید هم پرچمشان را وارونه آویزان کنند در خاکی که متعلق به آنان نیست و قسمتی از خاک بریتانیا به حساب میآید. پلاکاردهایی را بالا گرفتند که نوشته شده بود اسرائیل باید از صفحه روزگار محو شود. بله! همزمان میخواهند با همهٔ دنیا بجنگند و همه را هم محو و نابود کنند. مگر نه آنکه محمد رضا نقدی -فرمانده بسیج- گفت که اگر جمهوری اسلامی به آمریکا حمله کند ،توان دفاع در برابر ایران را ندارد و بسیج لحظه شماری میکند که کار "صهیونیست"ها را تمام کنند.
۱- بازیهای جمهوری اسلامی برای جهان آشنا است و به اصطلاح دستشان "رو" است و آن هم برای سیاستمداران بریتانیایی که ۲۰۰ سال است سابقه در این کشور دارند. مشخص است که بازی ضعیف جمهوری اسلامی را میدانستند و گذاشتند که حاکمان ایران، تیر خالص را خود به خود زنند.
۱- بازیهای جمهوری اسلامی برای جهان آشنا است و به اصطلاح دستشان "رو" است و آن هم برای سیاستمداران بریتانیایی که ۲۰۰ سال است سابقه در این کشور دارند. مشخص است که بازی ضعیف جمهوری اسلامی را میدانستند و گذاشتند که حاکمان ایران، تیر خالص را خود به خود زنند.
۲- آیا دانشجو نماها که از به غنیمت بردن یک سردر چند هزار دلاری شادمانی میکردند از پیامد همین تجاوز به "خاک" کشوری دیگر آگاه اند؟ دانستن و ندانستنشان البته تفاوتی برای ایشان ندارد که ایران مسالهشان نیست و جیب خود پر پول دارند و احتمالا گذرنامه کشوری دیگر را هم در جیب. کاش کمی میاندیشیدند و حوادث پس از اشغال سفارت آمریکا را به خاطر میآوردند.
۳- علی لاریجانی -رییس مجلس شورای اسلامی- میگوید که ایران دو قرن است که به خاک کشوری دیگر تجاوز نکرده و با همین منطق، جهانیان نباید ترسی از هستهای شدنشان داشته باشند. جناب لاریجانی آملی! آیا تجاوز و اشغال سفارت خانههای آمریکا و انگلستان (و یک بار هم عربستان)، در حکم حمله به یک کشوردیگرنیست؟ زمانی که شما حرمت مهمان خود چنین نگاه نمیدارید، مسلم بدانید که کسی در جهان از ابرقدرت شدن ایران استقبال نمیکند!
۴- عملکرد نیروی انتظامی و پلیس ایران- به زن و مرد و پیر و جوان ایرانی تیر مستقیم و با سلاح جنگی زدند و بهانه آوردند که قصدشان تسخیر ژاندارمریها و پایگاههای بسیج بود و این بار در برابر حمله به سفارت بی تفاوت نظاره گر بودند! دانستن و تحلیل اینکه چرا پلیس در مقابل اوباش مقاومت نکرد و اجازه وارد شدن به سفارت بریتانیا و باغ قلهک را داد زیاد سخت نیست که پیداست کاملا هماهنگ بودند. تصویرها خود گویای بی تفاوتی محافظان سفارت در برابر غنیمت گیری دانشجو نماها است.
۵- جمهوری اسلامی نه تنها مانند تمامی کشورها به امنیت سفارت خانههایش در جهان اهمیت میدهد که حتی با کارشکنی همیشگیاش مانع تظاهرات مسالمت آمیز ایرانیان در اطراف سفارت میشود. وزارت خارجه جمهوری اسلامی در پی حمله معترضان ایرانی به سفارتخانه هایش- با وجود عذر خواهی کشور میزبان- اعتراضات تندی میکند (مانند جریان کپنهاگ) و البته همیشه قوانین "کنوانسیون وین" را هم به رخ میکشد. قوانینی که انگار شخص خود را ملزم به اجرای آن نمیبیند!
با این اوصاف و با اجماع جهانی در برابر جمهوری اسلامی که تنها متحدش -سوریه- هم بر لبه سقوط است، احتمال حمله نظامی علیه ایران بیشتر و بیشتر شده است.
۱۳۹۰ آذر ۶, یکشنبه
کنسرت آزاد در کابل و همهچیز زیرزمینی در ایران!
روزمرگیهایی که در دنیای آزاد عادی است و در کشورمان امری محال، این که بتوانی بی دغدغه دست یار خود بگیری و در کافهای بیتوته کنی و هر آنچه دلت کشید سفارش دهی. به خیابان روی و آنطور که دوست داشت داشتی پوشیده باشی و زینت کنی. همه آنچنان عادی جلوه میدهند که محروم بودن از آنها مثل یک شوخی میماند، یک شوخی تلخ. آزادیها و اختیارات حق بشری که سه دهه از زنان و مردان ایرانی گرفته شد و ناچار به چاردیواری خانهها رفت که آن هم بی ترس نبود. همان که برای همه جهان عادی بود را ناچار شدیم دروغ بگویم و تظاهر کنیم و در خلوت خود بریم که همان هم تراژدی شد و ناهنجاری ها آفرید.
۱۳۹۰ آذر ۴, جمعه
درد دل...
زمانهای هست ها... مردمانی که ایرانی بودن خودشان را فراموش کردند و از حمله به خاک کشورشان حمایت میکنند. میخواهند که کشورشان بمباران شود و نیروی خارجی - مثلا ناتو- به ایران بیایند .دلایلشان هم بسیار است و ولی چه توجیههای بی منطقی! دختری مصری تمام برهنه میشود و اغواگرانه عکسهای سکسی خود را در اینترنت میگذارد و بت عامهٔ مردم و روشنفکرانمان می گردد. سوت و کف میزنند و برخیشان هم هیجان زده عمل بی ثمر آن دختر را تکرار میکنند.
همه شده سر و کله زدنمان! آن یکی لینکهای خودش را را در "بالاترین" میگذارد و مریم- مریم میکند. دیگرانی شاهنشاه و اعلی حضرت میگویند و یا گذشته و آینده را محدود به رهبران سبز خود می دانند. یکی جمهوری خواه است و یکی کمونیست و یکی هم طرفدار جمهوری اسلامی البته. هیچ کدام هم گوشی شنوا ندارند و بجز خود کسی را نمیبینند. غمبار تر گروهی اند که راه حل را در جدا شدن پارههای باقیمانده ایران زمین میدانند.
سال ۲۰۱۱ میلادی است و ۲۵ قرنی هم میشود که در سرزمین پارس، اعلامیه حقوق بشر نبشته شد و در این روزگار هنوز دین و مذهب مساله مان است و انگیزه دعوا و مرافعه و نتوانستیم آن را در پستوی خانههایمان نهان کنیم!
سال ۲۰۱۱ میلادی است و ۲۵ قرنی هم میشود که در سرزمین پارس، اعلامیه حقوق بشر نبشته شد و در این روزگار هنوز دین و مذهب مساله مان است و انگیزه دعوا و مرافعه و نتوانستیم آن را در پستوی خانههایمان نهان کنیم!
گاهی میاندیشم که شاید نوشتن و نوشتن بی ثمر است. راستش را بخواهید ناامیدم و آیندهای روشن را نمیبینم. فرض میکنم که جمهوری اسلامی برود؛ که خواهد آمد؟ که هر کس آید باز هم همان است و تفاوتی ایجاد نمیشود که همه خود را میبینند. افکار دگم را همه دارند و انگار "اپیدمی" است و البته خود نمیدانند!
بله! ننوشتن و خاموش بودن هم هنری میخواهد که انگار به آن رسیده ام...و شاید بهتر است بگویم سوختن و ساختن و تنها ناظر بودن.
زنان بسیجی کیف به دست در رژه نظامی!
شکمهای برآمده ژنرالهای ایرانی به کنارباشد. چفیه سردار که نشانهایش را هم پنهان کرده است به کناری دیگر؛ کیف و کفشهای زنانه و رنگ و وارنگ بانوان بسیجی پیچیده شده در چادر ملی را دریابید!!
۱۳۹۰ آذر ۳, پنجشنبه
مجاهدین خلق، وبسایت بالاترین و راهکاری برای تحمل بی اخلاقی هایشان- این نوشته در بالاترین سانسور شد!
مجاهد و مجاهدین و اشرف و مریم و مسعود هیچ گاه مسالهام نبودند و فکرم را درگیرشان نمیکردم. زمانی که بحثِ انسانی بود و دیدم که ارتشیان عراقی با خودرو از روی زن و مرد بی سلاح رد میشدند، من هم چون بسیاری به حمایتشان نوشتم (از اینجا بخوانید) و کاری نبود که چه مرام و مسلکی دارند و گذشتهشان چه بود و رهبرانشان کیان اند.
امروز میبینیم که حجم اخبار و گزارشهای مربوط به مجاهدین در بالاترین به نحو بی سابقهای زیاد شده است. لینکهایشان به سرعت رای میآورد و خبر صفحه نخست میشود و در مقابل، لینکهای مخالفشان پشت فیلتربالاترین میمانند. شخصا "پروفایل" چندین کاربری که دایم به لینکهای هواداری از مجاهدین رای میدادند را بررسی کردم؛ تمام به لینکهای خودی رای مثبت داده بودند و به مخالفانشان در بحث مختص سازمان مجاهدین رای منفی و هیچ فعالیتی به جز اینها در سایت نداشتند!
۱۳۹۰ آبان ۲۰, جمعه
ایرانیان موبایل بدست بر سر جنازه و سخنی با کاربران بالاترین
صورتها را ببینید! مانند تمامِ دیگر ایرانیانی اند که هر روز میبینیم و برخورد داریم. گوشی هیشان را برداشته اند و از صحنه دلخراش تصادفی عکس و فیلم میگیرند. تکههای پیکر انسانی که دقایقی پیش زنده بود و در میانشان جلوی پای است و بی حس ترحّمی نگاهش میکنند. سانحهای که میتوانست برای هر کدامشان هم پیش بی آید و کسی دیگر میآمد و از او و آنها فیلم میگرفت. بطور حتم همه این شکل نیستند و آدمیان مریض در هر جامعهای است و ولی انگار در کشورمان بیشتر میشوند. جامعهای که خشن شده است و ارزشهای انسانی و جان انسان هم بی ارزش است و روز به روز هم بد تر میشود. شاید حس این تغییر در خلق و خوی ایرانیان برای کسانی که در خارج از میهن هستند و پس از چندی به آنجا میروند ملموس تر باشد. جامعهای که مردمانی در آن از نیمه شب به محل اجرای اعدام میروند و تا در سحر دست و پا زدن نوجوانی را ببینند و تخمه بشکنند و هورا بکشند (نوشته من در این مورد).
در این میان، تعجب از کاربران بالاترین است. خودِ عضویت در این سایت یعنی وصل بودن به دهکدهٔ جهانی از طریق اینترنت و خواندن و دیدن و آموختن. عجب از آنان که عکسهای دلخراشِ تصادفی در ایران را "لینک" و رای میدهند (لینک بالاترین). کاش دمی میاندیشیدند که آن تیکههای گوشت که جمع شده است و به زیر پارچهای در کفِ خیابان گذشته اند انسان بوده است و خانوادهای داشت و دوستانی و کوتاه زمانی پیش نفس میکشید و زندگی میکرد. امیدوارم که لااقل چنین لینکهای شرم آوری را در بالاترین نبینم!
*عکس از خبرگزاری مهر
لینک نوشته در وبسایت بالاترین
*عکس از خبرگزاری مهر
لینک نوشته در وبسایت بالاترین
۱۳۹۰ آبان ۵, پنجشنبه
سخنان هیلاری کلینتون، اردشیر امیر ارجمند و فرصت سوزیهای چند باره
جناب امیرارجمند دوباره به عنوان صاحب جنبش سبز ظاهر شدند و ایشان هم چون سران جمهوری اسلامی به وزیر خارجه آمریکا تاختند! از یک سو رژیم سخنان خانم کلینتون را حمایت از جنبشهای اعتراضی داخل میداند و محکوم میکند و از سوی دیگر هم سران -خیالی- سبز به همان دلیل اعتراض میکنند (از اینجا بخوانید).
جالب است که تمام مشاورانِ ریز و درشت و اصلاح طلبان سابق و فعلی خود در همان آمریکا سکنی گزیدند و یا در شهرهای بزرگ اروپا به سر میبرند. خود جناب امیر ارجمند به دیدن لابی گران مشهور ایرانی-آمریکایی و طرفدار رژیم میروند (از اینجا بخوانید) و مجتبی واحدی هم پای ثابت تلوزیون مربوط به کنگرهٔ آمریکا هستند.
جناب ارجمند! به عدم درخواست تان از دولتی قدرتمند چون آمریکا میبالید و میگویید که اگر هزار بارِ دیگر هم جنبش تکرار شود مستقل میمانید. کاش کمی هم به دور از شعار و حرف، سیاست به خرج میدادید و از فرصتی که پیش آمده بود استفاده میبردید. در این که کشوری چون آمریکا به اندیشه منافع کشور مطبوع خود است که شکی نیست ولی همان منافع، دیربازی است که با خط و سوی مردم ایران یکی شده است; گرچه شما مانند تمامی زمانهای دیگر فرصت سوزی کردید.
۱۳۹۰ آبان ۱, یکشنبه
جسد قذافی در قصابی و خزان عربی!
می خواندیم که خواجهٔ تاجدار پس از بی آزرمترین شکنجهها با شاهزاده جوان زند، به پیکرِ بی جانش هم رحم نمیکند و حتی جایی دفنش کرد که مرتب بر او قدم گذارد! میپنداریم که انسان امروزی مانند اجداد قرنها پیشاش نیست که چشم درآورد و ناخن بکشد و بر میله داغ بنشاند ولی این چنین نیست. همان حیوان خوییها که هزار سالِ پیش بود امروز هم هست و اگر آن زمان پوست میکندند و در آن کاه میگذاشتند امروز هم آن چنان است و ولی به شکل مدرن ترش.
نخست وزیر حکومت جدید لیبی رنجِ سفر میخرد تا به دیدنِ جنازه دشمن شکست خوردهاش رود. جنازهای که مردم خشمگین لگد زدند و در یک "قصابی" گذاشتند تا پیر و جوان -ماسک بر بینی- به دیدنش روند (از اینجا بخوانید). جالب که بعضی توجیه میکنند و خشم و قساوت مردم را به نام هیجان انقلابی تفسیر می نمایند (از اینجا بخوانید). چهار دهه حکومت مطلقه قذافی و تمام ظلم ها، دزدیها و اعمالش را مثال میزنند که باید وقتی بی دفاع اسیر انقلابیون گشت با او صد بدتر میکردند. می گویند که اگر جنبشِ سبز به سرانجام میرسید، با سرانِ رژیم هم چنان میکردند و باید خرخرهشان را هم جوید!
گویی که این بهار عربی، خزانی بیش نیست و آدم ها و رژیمها تغییر کردند و ولی همان مردم و همان فرهنگها باقی اند. اندیشههایی که به کودکان خردسال اجازه میدهد صف ببندند و به تماشای جسدی متلاشی شده بروند و پیرمردی مریض در بستر مرگ را بر تخت در قفسی در دادگاه بخوابانند. در جایی دیگر هم مردمانش پاسی از نیمه شب به خیابان میروند و انتظار میکشند و تخمه میشکنند تا دست پا زدن همنوع اشان را بر بالای طناب دار ببینند (از اینجا بخوانید)! اینها همه یکی است و انگار این نقطه جهان نه یک بهار که رنسانسی فرهنگی- مذهبی میطلبد.
۱۳۹۰ مهر ۱۰, یکشنبه
در پاسخ به مخالفان برپایی ملی پرچمِ شیر و خورشید
در نوشتهای به نشستن آقای مجتبی واحدی زیرِ پرچم بی نشان پرداختم و به ایشان ایراد گرفتم (از اینجا بخوانید). همشمار کسانی که با من موافق بودند، مخالفت کردند و برایشان گران آمد. گردآوری تمامی ایرادات به آن نوشته و نشان شیر و خورشید اینجا است:
۱- شکل پرچم باید پس از تغییر رژیم کنونی ایران تعیین شود و یا به عبارتی ابتدا خانه باید ساخته شود و سپس در باره جزئیاتاش بحث شود.
۲- اکنون زمان اتحاد است یا گفتن چنین مواردی سبب اختلاف میشود.
۳- همین که مجتبی واحدی پای پرچم جمهوری اسلامی ننشسته است، خود قدمی مثبت بود.
۴- در ذهن بسیاری از ایرانیان، شیر و خورشید مساوی با سلطنت طلبی است.
۵- آقای واحدی قصد ایجاد حکومت ندارند و در کنگره ملی نیز نمیخواهند عضو شوند و دلیلی برای پرچم گذاشتن نبود.
۶- شکل پرچم جدید باید به رأی تمامی ایرانیان گذشته شود.
۷- پیش کشیدن بحث پرچم مساوی است با آب به آسیاب جمهوری اسلامی ریختن.
۸- بحث پرچم پا منقلی، الکی و خاله زنکی است (از کامنتهای وبسایت بالاترین!).
۹- پرچم با سه رنگ سبز و قرمز و سفید و نام ایران (با انگلیسی یا فارسی و یا نقشه ایران) بهترین گزینه و وحدت بخش است.
برای نویسنده جایِ پرسش دارد که چرا باید نشان شیر و خورشید را محدود به گروهی خاص (مشروطه خواهان یا مجاهدین خلق) کنیم؟ آیا هیچ کدام از ما شکی در تاریخی بودن این نشان داریم؟ برای من عجیب است که همانها که به گذشته خود میبالند و مراسم ملی را بر گذار میکنند و اگر به تخت جمشید روند با احترام و تحسین است، امروز با نشانهای همانجا سر جنگ دارند.
پرسش اینجاست که اگر شیر و خورشید سلطنت طلبانه است پس چرا سه رنگ سبز , قرمز و سفید پرچم نیستند؟ اگه شیر و خورشید سلطلت طلبانه است پس چرا نوروز، چهار شنبه سوری و شب یلدا نباشند؟
در پاسخ می گویند که در فردای ایرانی آزاد، پرچم به رأی ملت گذشته میشود ولی آیا پرچم یک کشور مانند نشان یک شرکت بازرگانی یا کارگاه صنعتی است که بتوان به شور گذاشت؟ مانند این می ماند که گروهی از ایرانیان مخالف بر پا داشتن رسمی نوروز باستانی، خواستار به رای گذاشتن این مراسم شوند! جالب است بدانیم شیرو خورشید, جزو یکی از پنج نشان رسمی صلیب سرخ جهانی قرار دارد و کماکان این نشان به احترام ایران -تنها کشوری در جهان که این افتخار را بدست آورده- معتبر دانسته می شود.
وجه تسمیه تمام جنبشهای عربی، پرچم ملی بود که انگار تمام اختلافها را با خود حل کرد و سبب پیروزی جنبشها شد. همانند مردم لیبی که حتی بسیاری شان از بدو تولد، به زیر پرچم تحمیلی دیوانهٔ لیبی زیسته بودند و با این حال نشانی قدیمی خود را پس از چهار دهه زنده کردند. پرچمی که سبب اتحادشان شد و سمبلی بود برای مخالفت با معمر قذافی.
شاید پرچم هم، موردی حیاتی و لازم در متحد کردن ایرانیان باشد که نه هر رنگی میتواند ما را از هر سلیقه و اندیشهای گرد هم آورد و نه هیچ حزب و "راه امیدی"!
شاید بشود ایران را تنها مملکتی دانست که مردمش، تاریخچه پرچم خود را نمیدانند و به آن بی مهری می ورزند...میپندارم که اتفاقا اکنون زمان مبارزه برای برپا داشتن پرچم سه رنگ شیر و خورشید نشان است.
لینک نوشته در وبسایت بالاترین
اشتراک در:
پستها (Atom)