هرچند نبینی تو ولی ملت ایران ..شیریست که بر پرچم خورشید نشان است

۱۳۹۱ آذر ۱۹, یکشنبه

ای تو معلم اخلاق که ضبط یک مکالمه راجنایت قرن اش کردی، از ایران برباد دادن خاندان هاشمی چه گفته ای؟


کارزار عجیبی شده است. دنیای مجازی فارسی زبانان انگار جان تازه ای گرفته است از پرداختن به خبر درز مکالمه نیک آهنگ کوثر و مهدی هاشمی، چون ولوله و جنب و جوشی که به خود گرفت از خبر برهنگی گلشیفته همین چندی پیش! چه آشفته بازاری شده است و ملت انگار پیراهن عثمانی بر زمین یافته اند که سرمست و حق به جانب دست در دست هم متهم (!) را به جایگاه مجازات می برند تا انتقام از جنایتی بزرگ بگیرند. آن یکی نهیب می زند که استغفار کن و بخشش بطلب و دیگری کارش تمام شده می داند و آن یکی می خواهد که صدایش خفه شود و به ناکجا آباد تاریخ بفرستدش!

می گویند که هدفشان مجازات متهم است از برای خیانت و نه دفاع محض ازبهرمانی ها! در کلام هم اگر چنین خیرخواه نشان دهند و خود را مبری از دفاع از خاندان هاشمی کنند، در عمل ولی یک از اپوزیسیون را پای مهدی هاشمی قربانی کرده اند. مهدی هاشمی متقلب و جاعل مدرک، دلال نفتی و همه چیز که تمام عمرش با دیگر آقازاده ها و خانم زاده ها بر خان نعمت ملت ایران چمبره زده بود و بهرمند می شد بی آنکه به وقت نیاز، جبران مافاتی کند.

امروز هم دعوایشان با حاکمیت نه از سر خیرخواهی و منافع ملت و وطن است که به دنبال قدرت از کف داده اند و رسیدن دوباره به تخت فرمانروایی! فرزندان عالیجناب سرخ پوش درمناسبی پر منفعت بوده اند و از نسب خود بهره بسیار بردند و برای نسل های پس از خود هم به قدر کفایت اندوخته اند. همان ها که شریک جرم اند در سکوتشان از جنایات و خیانت های پدر ولی امروز با پرچم حق طلبی، مردمی ساده لوح را به دور خود جمع کرده اند تا این خاندان را آلترناتیوی بدیع و چاره راه نشان دهند! ملتی فراموشکار که امروز نه از بالا گرفتن جنگ قدرت در راس هرم جمهوری اسلامی که از مثله کردن جوانی ژورنالیست و باز شدن پرونده (!) های قدیمی او سرمست و خوشحال است، حتی اگر لازم ببینند که مهدی هاشمی را مظلوم و هم ردیف زندانیان سیاسی آورده و او را بری از هر گناه و شایسته ترحم نشان دهند.

پی نوشت- به نیک آهنگ حق می دهم که مکالمه شارلاتانی به نام مهدی هاشمی را ضبط کرده باشد چون:

طبق قوانین کانادا و آمریکا، وقتی یکی از طرفین دعوا کسی را به عنوان شاهد به دادگاه معرفی کند او موظف است هر مدرکی دراختیار دارد به دادگاه بدهد و اگر معلوم شود چیزی در اختیار داشته و نداده جرم بسیار سنگینی است. طبیعی است که نیک‌اهنگ ترسیده باشد و هر چه در اختیار دارد را به دادگاه داده باشد. ضمنا ضبط مکالمه تلفنی افرادی که مورد توجه عموم هستند -مانند سیاست‌مداران- جرم نیست جزو الزامات خبرنگاری محسوب می‌شود (مصطفی عزیزی)، البته باید دانسته شود که پخش شدن این مصاحبه  به در خواست خود وکلای هاشمی بوده است.

نوشته های پیشین من دراین مورد:
داغ ننگ حمایت از خاندان هاشمی رفسنجانی! (در حمایت از نیک آهنگ کوثر)
آقای هاشمی رفسنجانی‌! خود چه کسانی‌ را مسدود کردید که امروز وبسایت شما چنان شد؟!
خود سانسوری از خاندان هاشمی‌ رفسنجانی‌؟
از عالی‌ جناب سرخ پوش تا اشک تمساح خاندان هاشمی!‌

۱۳۹۱ آذر ۱۸, شنبه

داغ ننگ حمایت از خاندان هاشمی رفسنجانی! (در حمایت از نیک آهنگ کوثر)


ظرف چند روز گذشته، شاهد سیل گسترده ای از تهمت، توهین و افترا به  نیک آهنگ کوثر-کارتونیست- و در پی منتشر شدن فایل مکالمات خصوصی اش با مهدی هاشمی بوده ایم. این که عامه ایرانیان درتصمیم گیری سخت شتاب زده و در قضاوت کردن احساسی اند، بر کسی پوشیده نیست.  بر آنان حرجی نیست که نخوانده و پاسخ از متهم (!) نشنیده به قاضی می روند و شخصیتش خرد می کنند و به او ناروا می بندند. آنانی که نشنیدند پاسخ نیک آهنگ را که می گوید :

این فایل‌ها تنها و تنها به درخواست رسمی وکلای آقای مهدی هاشمی، در اختیار دادگاه قرار گرفته، و تسلیم وکلای دو طرف نیز شده است، آن هم بیش از دو ماه، و ثانیا، من تحت هیچ عنوان منتشرشان نکرده‌ام. 

از سوی دیگر، صدای حامیان هاشمی رفسنجانی است که با بالا گرفتن تبعات این پرونده در فضای مجازی بلند شده است و چنان سینه چاک از خاندان ایشان دفاع می کند که گویی امید رهایی ایرانزمین به دست آنان است! انگار نه انگار که عالیجناب سرخپوش، آن زمان که بر اریکه قدرت یکه تازی می کرد و از وکیل تا وزیر در پیشگاهش کرنش می کردند،  چه فرهیختگانی از کین او به حبس افتادند و در حال نذار و اعتصاب غذا با قل و زنجیر به تخت بیمارستان  بسته شدند. 

خاطرمان نمی رود  که همین چند سال پیش با توهین به تمام خانواده‌های کشته شدگان قتل‌های محفلی، وزیر اطلاعات خود - علی‌ فلاحیان- را به سفر حج برد و نزدیک خود نگاه داشت. ادامهٔ جنگ بیهوده با عرق چه؟ کشتارزندانیان دههٔ ۶۰ چه؟ از این یادآوری ها بسیار است. جالب اینجا است  که هاشمی‌ بارها در سخنانی صریح، مخالفت خود را با جنبش مردم سالاری و اصولاً هر تغییر ساختاری در رژیم سیاسی ایران ابراز کرد و از عشق و علاقه‌اش به رهبر انقلاب و جدایی ناپذیری‌اش از او گفت و مکتب ایرانی‌ را از اساس کوبید. 

آیا این از سادگی‌ ما مردم است که عالی‌ جناب سرخ پوش رو فراموش کرده ایم؟ که امروز آنان را مظلوم بدانیم و در مرثیه شان  بر سر و صورت زنیم که بی گناهند! آیا جز این است که فعالیت سیاسی مهدی هاشمی در خارج از ایران (هزینه از کجا؟!) تنها در بازی قدرت خاندان های جمهوری اسلامی است و نه از درد وطن و مردم ؟!....

چند نوشته پیشین من در مورد خاندان رفسنجانی:
آقای هاشمی رفسنجانی‌! خود چه کسانی‌ را مسدود کردید که امروز وبسایت شما چنان شد؟!
خود سانسوری از خاندان هاشمی‌ رفسنجانی‌؟
از عالی‌ جناب سرخ پوش تا اشک تمساح خاندان هاشمی!‌

۱۳۹۱ آذر ۱۴, سه‌شنبه

جناب بنی صدر! نشریه شما را به ثنای متحجر ضد زنی به نام مدرس چه کار؟!



روحانی پاک اندیش "ملی مردمی" و دلیر، آخوندی که در مقابل همصنفان واپس گرایی خود ایستادگی می کرد ؛ اینها از جمله صفات و تمجیدات بلند بالایی است که در وبسایت انقلاب اسلامی در هجرت ابولحسن بنی صدر در وصف حسن مدرس گفته می شود (از اینجا بخوانید). مدح و ثنا از مدرس، ابرمردی به تاریخ ایران زمین می سازد، از "عرفی" شدن قضا و خارج کردن آن از دست روحانیون تا مبارزات مشروطه (که البته ایشان یکی از پنج مجتهد "مشروعه" بودند) را همه مرهون ذات بی عیب مدرس می داند که به قول ایشان حتی "آخوند" هم نبود (آن هم کسی که می گفت سیاست ماعین دیانت ماست!). می نویسند که مدرس در عین ناباورمندی به حق زنان در شرکت در انتخابات، سخت معتقد به احترام به آنان بود!

اینهمه توجیهات البته نمی کاهد از تاثر ناشی از بازگویی سخنان ضدزن مدرس در مجلس، آن جا که گفت: 

از اول عمرم تا بحال برايم بسيار مهالك در بر و بحر اتفاق افتاده و هيچكدام به بدنم لرزه درنيامده بود ، آخر ما هر چه تامل مي كنيم مي بينيم خداوند قابليت در زن ها قرار نداده ست كه لياقت انتخاب كردن را داشته باشند، اينها از آن زمره اند كه عقول شان استعداد ندارد و در حقيقت تحت قيوميت قرار دارند، چطور ممكن است به اينها حق انتخاب كردن داده شود؟

شنیدن داستان حق رای زنان در ایران، درس آموز و گرچه تلخ است. تاریخ قانونگذاری برای دادن حق "رای دادن و رای گرفتن" به زنان در کشورمان به سال ۱۹۶۳ باز می‌‌گردد؛ پیش از حتی کشوری چون سوییس. گرچه اعطای این قانون در ایران هم بی‌ دردسر نبود و مخالفینی داشت.

در ۱۶ مهرماه ۱۳۴۱، خبر تصویب لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی چاپ شد که در آن به زنان حق "رای دادن" اعطا گشته بود. نخستین مخالفت را آیات عظام حائری، گلپایگانی، شریعتمداری و خمینی کردند که در تلگرافی به شاه آن را لطمه‌ای به اسلام و مخالف شرع دانستند، جالب که نهضت آزادی و مهندس بازرگان نیز در اعلامیه‌ای به مخالفت با این قانون پرداختند.

تاسف آور که امروز، به صرف کوبیدن رضا شاه و مخالفت با رژیم پیشین، مدرس را آزادی خواه  و اسطوره ملی گرایی بخوانیم.

۱۳۹۱ آذر ۱۱, شنبه

پادگان گلف اهواز و ژست تبلیغاتی بنی‌صدر به حضور در خط مقدم


در مطلب پیشین من و نوشتاری که در مورد شیوه های تبلیغاتی سیاسیون بود، مطلبی در مورد پوپولیسم تبلیغاتی حضور فرمانده وقت کل قوا-بنی صدر- در ۱۰۰ متری نیروهای عراقی نوشته بودم که به زعم من چنان کاری از روی عقلانیت نبود (از اینجا بخوانید +). از کامنت های خوانندگان به نوشته ای رسیدم که حضور جناب بنی صدر در خط مقدم -لااقل در یکی از خبرهای بچاپ رسیده در روزنامه انقلاب اسلامی- را به چالش کشیده است (از اینجا بخوانید +). بر اساس این منبع، بنی صدر در بازدید از اهواز، در ساختمانی که به "پادگان گلف" مشهور شده بود سخنرانی می کند که محل آن بسیار دورتر از خط مقدم و محلی برای استراحت نیروهای ارتشی بوده است. گرچه خبر آن در روزنامه انقلاب اسلامی با تیتر "رییس جمهوری در خط مقدم" به چاپ می رسد.

توضیح جناب دکتر بنی صدر در این مورد، کمک بسزایی در روشن شدن شائبه دروغ پردازی روزنامه "انقلاب اسلامی" خواهد کرد.

پوپولیسم سیاسیون؛ از موتورسواری بنی صدر در خط مقدم جبهه تا کایت سواری ولادمیر پوتین!



پوپولیسم تبلیغاتی سیاستمداران گاهی تبدیل به یک ژانر کمدی می شود و نتیجه ای خلاف آنچه می پنداشته اند بدست می آید. برای نمونه ریس جمهوری روسیه برای نشان دادن چهره ای خشن، ورزشکار و ماجراجو از خود به عملیات محیرالعقولی دست می زند که همین سبب آسیب دیدگی پوتین ۶۰ ساله و زمین گیر شدنش شد! نمونه های ایرانی این ماجراها هم البته کم خنده آور نیستند، مثل عکسی که جدیدا از ریس جمهوری اسبق انقلاب اسلامی در سایت های مجازی به اشتراک گذشته می شود.

 تصویر، فرمانده کل قوای ایران را نشان می دهد که بر ترک موتورسیکلتی شهری در ۱۵۰ متری نیروهای عراقی و در تیررس دشمن مانور می دهد. به زعم برخی شاید چنین کاری نشان از شجاعت فرمانده جنگ و سبب افزایش روحیه نیروهای رزمی شود. جدا از بحث تبلیغاتی و مانور سیاسی چنین کارهایی، باید پرسید که چنان عملی به چه قیمتی انجام شد؟ آیا لازم است که شخص فرمانده کل قوا به خط مقدم برود تا روحیه تک تک سربازان افزون یابد؟ اگر فرمانده کل به اسارت نیروهای عراقی در می آمد چه؟ چه اطلاعت مهم نظامی از او استخراج می شد و چه فشاری بر ارتش ایران می آمد؟ پاسخ به این پرسشها، اشتباه و عبث بودن چنین تبلیغات بی اثری را نشان می دهد.

توجیه عجیب اعدام های انقلابی ۵۷ در روزنامه ابولحسن بنی صدر!



در شماره ۱۰۹ روزنامه انقلاب اسلامی، با تایید بیش از ۴۰۰ اعدام انقلابی تنها کمتر از یک سال گذشته از انقلاب ۵۷، توجیه بهت آوری ارایه می شود که تاسف آور است. به نقل از مذموم:

شما که آن همه درباره اعدام ها در ایران سر و صدا راه انداخته اید خود شما پس از جنگ جهانی دوم بنا به اسنادی که سفیر ما در پاریس فراهم آورده است،  ۱۰۵ هزار نفر را  بدون محاکمه به عنوان همکاری با دشمن اعدام کرده اید . یک میلیون نفر را خودسرانه توقیف و زندانی کرده اید. در ایران پس از ۵۵ سال تحمل سیاهکار ترین رژیم ها به قول شما ۴۰۰ نفر اعدام شده اند. این دو رقم را با هم مقایسه کنید تا بزرگی معنویت امام خمینی و روحانیت را اندریابید. 

البته مشخص نیست که این اسناد را سفیر جمهوری اسلامی چطور در کمتر از یک سال بدست آورده است و منبع آنان چه بوده است، آنچه جالب است قیاس مع الفارق این روزنامه در توجیه محاکمات سرپایی، اعدام های گروهی و دادگاه (!) های فرمایشی خلخالی است با محاکمه سران رژیم نازی به جرم نسل کشی و در دادگاه هایی علنی و براساس ضوابط قضایی.

چنین مقایسه والبته توجیهی، جدا از وقاحت عجیبی که نمک بر زخم ملت بود، مرا به یاد توجیهات احمدی نژاد در نیویورک می اندازد در پاسخ به پرسش هایی در مورد تعداد و وضعیت زندانیان سیاسی در ایران. رییس جمهوری کودتا هم البته از جیب خود آمار و ارقام در آورد و با این سفسطه که تعداد زندانیان (غیر سیاسی) در آمریکا فلان رقم است، دولتش را به زعم خود توجیه کرد!

منبع عکس (+)

۱۳۹۱ آذر ۱, چهارشنبه

محکوم بودن انفجار بمب در اتوبوس اسراییلی


در حالی که تا به امروز اسرائیل دستاورد خاصی از جنگ غزه نداشته و افکار عمومی جهان به سمت همدردی برای مردم غزه متمایل شده بود، انفجار بمب در تلاویو دست اسرائیل برای ادامه جنگ را باز می کند. انفجار بمب در اتوبوسی در تلاویو که به زخمی شدن شهروندان اسرائیلی منجر شد، بی شک عملی مجرمانه و تروریستی است و هیچ جایی برای دفاع ندارد. حتی اگر فرض کمی بر توطئه اسراییل در انفجار این بمب باشد، شادمانی مردم غزه و حماس از چنین حادثه ای مردود، و غیرقابل گذشت است. (منبع +)

نوشته  پیشین من در این مورد:
بی ارادگی دولت اوباما، اشغال گری اسراییل و سیاست یهود ستیزی جمهوری اسلامی از دلایل کشتار مردم بیگناه در نوار غزه

۱۳۹۱ آبان ۳۰, سه‌شنبه

گزیده ای از آرای احمد زیدآبادی در مورد صلح اعراب و اسرائیل




آنچه تاکنون دستاویز اسرائیل برای پرهیز از آغاز مذاکرات صلح با فلسطینی‌ها قرار می ‌گرفت، حضور حماس در دولت خودگردان فلسطینی و حملات مسلحانه گردان‌های شهدای الاقصی (شاخه نظامی فتح) به اهداف اسرائیلی بود. اینک اما حماس در نوار غزه محصور شده و دولتی بدون حضور آن در کرانه غربی شکل گرفته است. شاخه نظامی فتح نیز برای کمک به محمود عباس در مذاکراتش با اسرائیل، تصمیم گرفته است که از عملیات مسلحانه علیه اسرائیل دست بردارد.

بنابراین، اسرائیل افزون بر انجام اقداماتی که از آنها به عنوان نشان حسن نیت یاد می ‌شود، از جمله آزادی قریب‌الوقوع ۲۵۰ زندانی فلسطینی وابسته به فتح، از این پس دستاویزی برای تاخیر در انجام مذاکرات صلح ندارد و مجبور است مذاکره بر سر مسائل حساس مانند مرزهای نهایی کشور فلسطین، بیت‌المقدس شرقی و مساله آوارگان را آغاز کند.  (منبع +  و +  ۲۰۰۷)
 
از این رو، اسرائیلی‌ها هیچ راهی ندارند جز آنکه حداکثر امتیازی را که حاضرند به فلسطینی‌ها دهند، با حداقل آنچه که فلسطینی‌ها حاضرند برای امضای پیمان صلح نهایی بپذیرند، بسیار نزدیک کنند. 

در واقع تاکید آقای اولمرت بر لزوم پس دادن بیت المقدس شرقی و اکثریت قاطع سرزمین های کرانه باختری و پرداخت غرامت به فلسطینی‌ها، نزدیکی بی سابقه دیدگاه اسرائیل به فلسطینی‌هاست و اگر این پیشنهاد به صورت رسمی ارائه شود، امضای پیمان صلح بین دو طرف حتی در مدت باقیمانده از دوران ریاست جمهوری جورج بوش، افسانه و تخیل نخواهد بود.(منبع +  ۲۰۰۸)

 
جمهوری اسلامی اصولا با هر تحولی که به شناسایی اسرائیل از سوی اعراب منجر شود، مخالف است و به واقع آن را نوعی تهدید علیه خود می داند. مخالفت رسمی دولت ایران با روند صلح بین اسرائیل و اعراب سبب شد که آمریکا و متحدان آن جمهوری اسلامی را مسئول فعالیت های مغایر روند صلح در خاور میانه معرفی کنند و این مساله را در کانون نزاع خود با آن قرار دهند.
 
قاعدتا اگر اسرائیل به فرمول صلحی تن در دهد که اکثریت فلسطینی های ساکن کرانه غربی و نوار غزه آن را قابل قبول بدانند، موضع ایران در باره روند صلح خاور میانه تضعیف می شود، اما اگر اسرائیلی ها طبق روال ۱۵ سال گذشته از خود سرسختی نشان دهند و حاضر به تشکیل کشوری مستقل برای فلسطینی ها در چارچوب مرزهای پیش از جنگ شش روزه ۱۹۶۷ نشوند، در آن صورت، افکار عمومی مردم خاور میانه توجه بیشتری به نقطه نظرات دولت ایران خواهند کرد (منبع + ۲۰۰۹ )

 

۱۳۹۱ آبان ۷, یکشنبه

منشورهای رنگ و وارنگ و بی برنامگی اپوزیسیون "شعاری"


بیانیه ها ومانیفست های گوناگونی است که این روزها از گروه ها و شخصیت های اپوزیسیون خارج نشین صادر می شود. وجهه تسمیه همگی البته واژگانی مشترک برگرفته از اعلامیه حقوق بشر، شورای بین المجالس، منشور آزادی نلسون ماندلا و...  و گواهی است بر حقوق بشر، سکولاریسم، آزادی زندانیان سیاسی، آشتی ملی و لغو اعدام، حفظ  تمامیت ارضی, نفی استبداد،  نفی جنگ و ...؛ هدف نهایی همگی هم البته رسیدن به دموکراسی و آزادی در ایران بیان می شود.

منشور شورای ملی (+)، منشور ۹۱ (+)، اتحاد جمهوری خواهان (+) ، منشور جبهه ملی (+)، سکولارهای سبز، حزب مشروطه و انواع مشابه آن  مضمونی واحد  و تنها  جمله بندی متفاوت از  واژگانی مشخص دارند. هیچ کدام البته راهکار و برنامه ای نمی دهند که تنها با بیان آرمان ها و ایده آل خود،  مرز بین خود و رژیم را مشخص می کنند و شاید هم بهانه ای است که خود را از دیگر گروه ها و اشخاص مبری کنند. اختلافات و نظرتنگی های اپوزیسیون که سبب می شود هر گروه ده نفری هم به فکر دادن منشور و قطعنامه ای باشد و با تغییر واژگانی ثابت، بدیهیاتی را بگوید که جامعه ایران انتظار شنیدن فراتر از آن را دارد. 

مخلص  کلام اینکه رفتار های شعاری، لجبازی های بچگانه، عدم شناخت از شرایط روز ایران و دوری از مصائب مردم، فرصت طلبی و خود-چلپی انگاری، بلای جان اپوزیسیون جمهوری اسلامی در خارج از کشور شده است و معدود کوشش های پراکنده و درست انجام شده را هم  بی صدا و اثر می سازد!

۱۳۹۱ مهر ۸, شنبه

انزوای هنری امین حیایی و حجتی که بر او تمام شده بود!

همان‌ها که به دیدنشان ذوق می‌‌کنیم و از آنها امضا می‌‌گیریم و با آنها عکس یادگاری می‌‌اندازیم، هنرمندان مشهوری که دوستشان داریم و کارهایشان را دنبال می‌‌کنیم و مثل همه جهان الگوی مردم می‌‌شوند و سلطان قلبها.

همتایان غیر ایرانی‌ هنرمندان ما زندگی‌ خود را وقف انسانیت می‌‌کنند و کودکان بی‌ سرپرست را به فرزندی می‌‌گیرند و بنیاد‌های خیریه راه می‌‌اندازند و خطر سفر به ناامن‌ترین کشور‌ها را به جان می‌‌خرند تا سفیر صلح و دوستی‌ باشند; در کشور ما ولی‌ انگار همه‌چیز وارونه است و هنرمندان ما هم به اوضاع مملکت ما می‌‌آیند؛ محبوبترین هنرپیشه‌های ایرانی‌ در گرماگرم جنبش سبز به بازی‌ در فیلم‌هایی‌ ضد مردم می‌‌روند و خون به ناحق ریخته هم میهنانشان را به سخره می‌‌گیرند.

امین حیایی در گفتگویی رادیویی می گوید که برای بازی در فیلم قلاده های طلا، ۲۷۰ ملیون تومان دستمزد گرفته است که در مقایسه با دستمزد بازیگران در فیلمهای دیگر بسیار غیر معمول و زیاد است. جالب است که خود امین حیایی اعتراف می کند که پس از بازی در آن فیلم کذایی منزوی شده است و پیشنهاد بازی در فیلم های جدید به او داده نمی شود! (منبع +)

امیدوارم اینبار فراموشکاری همیشگی ایرانیان به نفع کسی چون حیایی تمام نشود و مردم انتخاب او را فراموش نکنند. مردم ایران دلرحم اند و پیشتر چون امثال حامد کمیلی یا رضا رویگری و اکبر عبدی هم سربسته و با ابهام  پوزشی خواستند، بخشیده شدند. باید اینبار حجت بر کسانی چون حیایی ها تمام شده تلقی شود تا به اندیشه بخشایش ملت، با فراغ بال از تنبیه نشدنشان به کار خود ادامه ندهند.