هرچند نبینی تو ولی ملت ایران ..شیریست که بر پرچم خورشید نشان است

۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۵, چهارشنبه

مقدمه ای بر حذف کامل هاشمی رفسنجانی از قدرت!



۱- هاشمی رفسنجانی پس از نازکردن و کش و قوس رفتنهای طولانی در نهایت در واپسیین دقایق مهلت ثبت نام برای  کاندیداتوری ریاست جمهوری اسلامی احساس وظیفه کرد و به میدان آمد.  پیشتر، ایشان در ردای اصلاحات و اعتدالگری، خود را حلال  مشکلات  و شاه کلید رفع بحرانهای کشور دانسته بود و متواضعانه (!) تمام معضلات مملکت را به دوران احمدی نژاد  نسبت داد! 

۲- ظرف هشت سال گذاشته، هاشمی تقریبا تمام موقعیت ها و مناسب خود (از جمله در مجلس خبرگان یا امامت موقت جمعه) را با خواری از دست داد، فرزندانش متواری و یا دربند شدند و تا آنجا خفت کشید که حتی وبسایت شخصیش در زمانهایی فیلتر شد! با این احوال همواره مخالفت خود را با جنبش مردم سالاری و اصولاً هر تغییر ساختاری در رژیم سیاسی ایران بارها  به صراحت بیان کرد و اگر هم زمانی نامی از زندانیان سیاسی و اجرای عدالت می برد، هدفش تنها حفظ  نظام و انقلابی بود که خود نهالش را کاشت و پر بال داد! گرچه امروز عالیجناب هاشمی درموضع دفاعی و ضعف است ولی درازمدتی از آن زمان  نیست که جنابشان بر تخت قدرت می نشست و فرمان دستگیری مخالفانش را می داد تا آنها را به قول خود آدم کند. چرا؟ چون که جسارت کرده و نامه ای انتقادی به شیخ بهرمانی فرستاده بودند! 

۳- هاشمی حتی در تشخیص مصلحت خود و خاندانش هم بارها اشتباه کرده است که نمونه آن شرکت در انتخابات مجلس ششم بود که آخرین نفر انتخاب شده از حوزه تهران شد. امروز هم بر ایشان این امر مشتبه شده که مقبول جامعه اند و انگار در این خیال است که در انتخابات پیش رو حتی با فرض سالم بودن آن بیشترین رای را خواهد آورد! 

۴- دوران ریاست جمهوری اش  را "دولت سازندگی" می خواند و خود را در جایگاه امیرکبیر نوین ایران و سردار سازندگی مملکت می بیند. می گوید که پیشبینی حوادث سال ۸۸ را کرده بود و اگر تنها به حرف های ایشان گوش می دادند، چنان مشکلاتی پیش نمی آمد و تا امروز ایران گلستان شده بود! جدا از تفسیرهای اقتصادی و مدیریتی که خلاف نظر ایشان را در سازنده بودن دورانش نشان می دهد، پرونده های جنایات های سازمان یافته در درون و بیرون از کشور در زمان زمامداری قدر قدرتی ایشان هنوز باز است که خود زمانی باید پاسخگو باشند (اگر عمری برای ایشان باقی بماند). از رذالت ایشان همین بس که پس رو شدن قتلهای زنجیره ای در دولت محمد خاتمی، دست به دست یکی از مظنونان اصلی پرونده (علی فلاحیان) به حج می رود تا بیش از پیش به بازماندگان آن جنایات ها دهن کجی کند. 

۵- هاشمی بهرمانی، کاندیداتوری خود را منوط به رضایت رهبر جمهوری اسلامی عنوان کرد که در نهایت نتیجه گیری می شود که چنان توافقی صورت گرفته است. این احتمال بالا را می شود داد که چه در انتخابات پیش رو تقلب بشود یا نشود نام هاشمی از صندوق بیرون نخواهد آمد (که در میان عامه مردم بی مقبولیت است)، با این حساب آیا باز به مانند انتخابات سال ۸۴ سکوت پیشه کرده و به قول خودش "شکایت به دادگاه عدل الهی" خواهد برد؟! آنچه مسلم نشان می دهد این است که کاندیداتوری ایشان بدور از جنجال و حاشیه نخواهد بود که نمونه کوچک آن را در همان زمان ثبت نام دیدیم (ویدئو پایین). با این حساب، نتیجه قمار انتخابات ۹۲ برای هاشمی ۸۰ ساله و خاندان پرمساله اش چنان سنگین خواهد بود که سرنوشت موسوی و کروبی برایشان زیاد دور از ذهن نمی نماید. شاید حتی جلو انداختن و ترغیب هاشمی برای کاندیداتوری، نقشه ای برای حذف کاملش از قدرت باشد!

توصیه ای به دفتر سیاسی شورای ملی و پندی از بزرگمرد مشروطه ایران


 به: دفتر سیاسی شورای ملی
نامه ای محترمانه و با چاشنی مظلوم نمایی به عالی ترین مقام جمهوری اسلامی نوشته اید و به خیال خود نصیحت کرده اید (منبع +). پیشنهاد لغو انتخابات ریاست جمهوری پیش رو را دادید و برگزاری یک انتخابات آزاد (در چارچوب رژیم؟!) را. خواسته اید به مذاکره با رژیم بنشینید تا خواسته های ملت را به گوششان برسانید (و مگر آنان بیخبرند از آنچه می کنند؟). و آیا می اندیشید که رژیم به شما به عنوان یک نهاد سیاسی موجه می نگرد و در مقام پاسخگویی یا برقراری دیالوگ بر می آید؟  که خود ناگفته پیدا است که هرگز به شما رسمیت نمی دهند.

و مگر رژیم در مقابل پرسش های جدی تر (و حتی با لحنی گزنده تر چون نامه نگاری های محمد نوری زاد) که از داخل کشور و از دلدادگان پیشین و حال خود آن نظام ، چه پاسخی تا بحال داده بود که در مقام جوابگویی به شما برآید؟

اگر فرستادن این نامه را به مثابه اتمام حجت می دانید که باز هم راهی خطا است. این را از میرزا فتحعلی آخوند زاده - آزادی خواه و روشنفکر جنبش مشروطه- بخوانید که در بیش از یک قرن پیش نوشت:
...لکن عاقبت با تجارب کثیره مبرهن گردیده که جمیع زحمات این صنف اشرف بشری در اعدام ظلم در مرور دهور بی‌فایده و بی‌ثمر بوده است و ظلم از جهان اصلا مدفوع نمی‌گردد و وعظ و نصیحت برای ترک آن در طبیعت ظالم هرگز مؤثر نمی‌افتد. پس قریب به اوایل قرن حال حکما و فیلسوفان و شعرا و فصحا و بلغا و خطبای سحبان‌ منش در فرنگستان مثل وولتر و روسو و مونتسکیو و میرابو و غیرهم فهمیدند که به‌جهت رفع ظلم از جهان اصلا به ‌ظالم نباید پرداخت، بلکه به‌ مظلوم باید گفت که ای خر! تو که در قوت و عدد و مکنت از ظالم به‌ مراتب بیشتری، تو چرا متحمل ظلم می‌شوی؟ از خواب غفلت بیدار شو، گور پدر ظالم را بسوز! بعد از این اعتقاد ثانوی، فیلسوفان فرنگستان تصورات جدیده‌ی خودشان را به مردم فهمانیدند. وقتی که مظلومان از اینگونه افکار عقلا واقف گشتند به یکبار همت کرده اظهار حمیت نمودند و ظالم را از میان برداشته برای آسایش و حسن احوال و اوضاع خودشان قوانین وضع کردند که هر کس از افراد ناس مباشر اجرای همان قوانین بشود اصلا به زیردستان یارای ظلم کردن نخواهد داشت. . . الان اداره و سلطنت قونستی توتسی [کنستیتوسیون] که در اکثر ممالک یوروپا موجود و معمول است نتیجه‌ی همین افکار حکماست.

با احترام،
داریوش