هرچند نبینی تو ولی ملت ایران ..شیریست که بر پرچم خورشید نشان است

۱۳۹۱ تیر ۶, سه‌شنبه

جناب بهرام مشیری! خود به ورطه "مغلطه گویی" افتاده اید ....


نفرت، دروغ، تهمت، شایعه پراکنی و تمسخر؛ واژگانی است که از دیدن یکی از برنامه های تلویزیونی بهرام مشیری می توانم از  ایشان تصور کنم. همانطوری که جناب مشیری درابتدای برنامه خواسته بودند که اگر کسی انتقادی دارد ایشان را تصحیح کند، مطالبی در مورد سخنان ایشان می نویسم. پیشتر، در مقاله دیگری در مورد ایشان نوشتم که برای نابود نشدن ایران حاضر به هر کاری هستم و نفس مذاکره و صحبت با هیچ  کسی -اسراییل- را مذموم نمی دانم (از اینجا بخوانید).

بهرام مشیری می فرمایند که طرفداران مشروطه این آرزو را دارند که آمریکا مردم ایران را بمباران کند تا بتوانند شاه بشوند. آقای مشیری گرامی! خود سالها است که از مغلطه کاران تاریخ می نالید ولی خود چنین بی پایه و بی سند و از روی عصبانیت شعار می دهید و قضاوت می کنید و با رگ گردن برآمده، مغلطه می کنید. لطف کنید بفرمایید که کجا رضا پهلوی و یا مشروطه خواهان چنین خواسته ای داشته اند تا من از شما پوزش بخواهم!

ایشان می گویند که رضا پهلوی گفته است که گاندی و ماندلا شده است! باید از جناب مشیری پرسید که کجا رضا پهلوی چنان سخنی را گفته است و آیا جز این بود که خودش را "شاگرد" مکتب گاندی می داند و او را سرمشق خود قرار داده است؟! رضا پهلوی که خود می گوید سالها با علاقه زیاد نوشته های گاندی را می خوانده است و تحت تاثیرش بوده و الهام گرفته است.(+)

آقای مشیری! دیگران را به "گنده گویی" متهم می کنید و نمی بینید که خود چطور بی پروا و تنها از روی حدس و گمان سخن می گویید. شما خود فردی درس خوانده و آکادمیک هستید و واقفید که برای هر سخن باید سند و دلیلی باشد و چنین رفتاری شایسته شما نیست.

آقای بهرام مشیری! خود در مصاحبه دیگری بهترین نوع حکومت برای ایران را پادشاهی مشروطه می دانید چرا که به زعم تان ایرانیان اشرافیت را می پسندند. می گویید که اگر رضا پهلوی پیشقدم برای کنگره ملی شود به ایشان می پیوندید و برای خانواده ایشان احترام قایلید. گفته بودید که رضا پهلوی یک دارایی سیاسی برای اپوزیسیون جمهوری اسلامی است و ایشان را تشویق به تداوم کار سیاسی کرده بودید؛ ولی چه شده است که اینچنین در فرصت کوتاه تغیر رای داده  و می گویید که در وجنات رضا پهلوی، احوالات دموکراتیکی ندیده اید که خودش را نشناخته است و گنده گویی می کند!

ایشان با قیافه ای حق به جانب از رضا پهلوی بازخواست می کنند که آیا حاضر است ۱۰  دقیقه برای وطنش به زندان رود؟ با دستی گذاشته شده بر چانه می پرسند که "گاندی شدی؟". ایشان انگار خود را معیار وطن پرستی و درجه شهامت دیگران می دانند؛ به چه آسانی تحقیر می کنند و بی پایه تهمت می زنند. همین تازگی بود که شاهین نجفی را مضحکه کردند و با ترسو خواندنش او را کوبیدند (+)؛ در حالی که حتی وقتی نگذاشته بودند تا مصاحبه شاهین با بی بی سی فارسی را ببینند و ندانسته تهمت زدند و افترا بستند.

جالب است که خلبان بودن رضا پهلوی را به تمسخر می گیرند که ضامنی برای تخصص ایشان در دنیای سیاست نیست و می گویند اگر تحصیل دیگری هم کرده اند من نمی دانم! کاش ایشان بجای اینکه به قول خودشان "چانه بازکنند"، کمی تحقیق می کردند و با یک جستجو ساده در اینترنت به میزان تحصیلات رضا پهلوی پی می بردند. و آیا خلبان بودن رضا پهلوی چه ربطی به فعالیت های سیاسی ایشان دارد؟ و مگر کسی از جناب مشیری پرسشی کرد که چطور از دانش شیمی به فردوسی شناسی رسیده اند؟ ایشان می فرمایند که رضا پهلوی گفته است که "تاج گزاری" کرده است و سپس با عصبانیت عینک خود را بر میز برنامه می کوبند و به دوربین خیره می شوند تا بهت خود از آن سخنان را نشان دهند، ولی طبق معمول نقل قولشان بی پایه بوده است و هیچ گاه چنین سخنی را از زبان رضا پهلوی نشنیده ایم.

رضا پهلوی در مصاحبه اش می گوید دوست دارد به هنگام رفتن به ایران سفر کند تا جای جای وطن را بشناسند و جناب مشیری به تمسخر می گویند که "مگر رضا پهلوی چه کاره است"؟ گویی که همگان برای کارهای خود باید اجازه ایشان را هم داشته باشند و با جنابشان هماهنگی کنند. رضا پهلوی هم البته با گفتن این جمله که به جای جای ایران می خواهد سفر کند به زعم استاد گرامی می خواسته است به دیکتاتوری برسد!!

می گویند که رضا پهلوی با حتی تجزیه طلبان هم که می نشیند به مانند خودشان صحبت می کند تا آنان را خوش بیاید. جناب مشیری! منبع این سخن شما کجاست؟ چه زمان شخص رضا پهلوی چنان کرد و سخنی به سود اقلیت تجزیه طلب بر زبان راند و کجا با آنان مراوده کرد؟

ایشان از رضا پهلوی می خواهند که "به وطن خدمات نکند" و پادشاه مشروطه باشد؛ ولی مگر جز این بوده است؟! مگررضا پهلوی جز این خواسته بود که باید بی ادبانه مورد خطاب جناب مشیری قرار بگیرد؟ مگر رضا پهلوی بجز این می خواهد  که اگر هم نقشش پادشاه باشد، آن یک مسوولیت نمادین است؟! مگر همان نقش نمادین، "خدمت" نیست که رضا پهلوی می خواهد چنان کند و اگر هم شاهی نبود به مانند یک شهروند عادی در خدمت جامعه باشد؟ جناب مشیری! شما مغلطه می کنید و آسمان و ریسمان را به هم می بافید و با بازی کلمات به این جا می رسید که رضا پهلوی می خواهد ساواکی جدید و حکومتی دیکتاتوری  بر پا کند!  

ایشان از تمام برنامه مصاحبه یک ساعته صدای آمریکا با حضور رضا پهلوی و مهندس شریعتمداری (+) در مورد سکولاریسم، تنها یک جمله رضا پهلوی را شنیدند که خودمانی حرفی زده بود و آن را سوژه ای برای مسخرگی می یابند؛ خود ولی  گفتارهایی  چون "توضیح بده ببینم" ، "چرا دروغ میگی"، "دوستان کودتاچی"، "اعلی حضرت همایونی رضا پهلوی"، "به قول اصفهانی ها پیتوک (؟) نیستیم"، "گنده گویی می کنی"، "خجالت هم خوب چیزی هست"، "شنوندگان حرفهای رضا پهلوی  افرادی سفیه هستند و آن شکل فکر می کنند" و "رضا پهلوی چیزی یاد نگرفته است"، " باز سر و کله رضا پهلوی پیدا می شود" ، "پسر جان"، "تو چه کاره ای" ، "چی بلدی؟" و .... از زبان خودشان را نمی شنوند که  با سخیف ترین کلمات، به تخریب شخصیت پرداخته اند. 

از شنیدن این همه مغالطه و سخنان سست و بی پایه از شخصیتی علمی چون بهرام مشیری متاسف و البته بهت زده شدم.

*کاریکاتور از رادیوزمانه

۱۳۹۱ تیر ۴, یکشنبه

تغیر زبان آکادمیک در افغانستان، قدمی مثبت در بالا بردن سطح علمی دانشگاه ها


خبر: حامد کرزای -ریاست جمهوری افغانستان- خواستار جایگزینی زبان انگلیسی به جای زبان فارسی در تدریس رشته های فنی و پزشکی در دانشگاه شد. 

تصمیم بخردانه ای است که ریاست جمهوری افغانستان گرفت و به قول خودش گرچه در ابتدا برای آموزگار و شاگرد سخت خواهد بود  ولی در دراز مدت سبب می شود که کمکی  به بالا رفتن سطح علمی دانشگاه های آن کشور کند. کاری که در بیش از سه دهه گذشته و در رژیم پیشین ایران می شد و دانشگاه های بین المللی کشور به جذب اساتید و دانشجویان خارجی مبادرت می کردند؛ حضور اساتید درجه اول و مولف از کشورهای دیگر در دانشگاه های ایران فرصت مغتنمی برای دانشجویان بود و البته تسلطشان به زبان انگلیسی هم کمکی به آنان برای ارتباط کلامی بهتر بود. 

امروز ولی گوی سبقت را دانشگاه های کشورهای حاشیه خلیج فارس و هند و شرق آسیا ربوده اند و با تاسیس دانشگاه های بین المللی و به زبان انگلیسی نه تنها با سرعت باور نکردنی، سطح علمی مراکز دانشگاهی خود را بالا می برند که از نظر اقتصادی هم از جذب دانشجویان کشورهای دیگر سود گزافی دارند. 

آشنایی کم دانشجویان در ایران به زبان انگلیسی و سر و کار داشتن با جزوات و کتب ترجمه شده هم معضل دیگری است. بسیاری از دانشجویان کارشناسی ارشد و دکترا که از ایران برای ادامه تحصیل خارج می شوند مواجه با مشکلات زیادی در ارتباطات گفتاری و جایگزین کردن واژگان تخصصی ترجمه شده به انگلیسی دارند.  قریب به اکثریت ژورنال های علمی و دانشگاهی جهان به زبان انگلیسی است و ناتوانی بسیاری از دانشجویان ایرانی در نوشتن و خواندن سریع و راحت به انگلیسی هم مانعی بزرگ است درعین بالا بودن سطح علمی یشان.

بجاست که بدور از تعصبات زبانی، واقعیت را بپذیریم که الزام رواج زبان انگلیسی در مقاطع بالای دانشگاهی (کارشناسی ارشد و دکترا) سودبخش است و این نه لطمه ای به زبان مادری می زند و نه توطئه ای پشت آن است؛ همانطوری که در تمام کشورهای پیشرفته غیر انگلیسی زبان هم به این شکل عمل می شود.


۱۳۹۱ تیر ۳, شنبه

آقای حسن شریعتمداری! بهانه "سکولاریسم از بالا" مغلطه روحانیت بود....


آقای رضا پهلوی و مهندس شریعتمداری در برنامه افق صدای آمریکا (۲۱ ژوئن) به بحث در مورد سکولاریسم پرداختند. نکات مهم و مفیدی از طرف هر دو شرکت کننده در برنامه بیان شد ولی یک مورد را دارای اهمیت برای پرداختن به آن یافتم.

مهندس شریعتمداری -فرزند آیت الله العظمی سید محمد کاظم شریعتمداری- در گفتار خود تقصیر شکست برنامه های اصلاحی رژیم پیشین و آمدن استبداد جمهوری اسلامی را بر دوش نهاد سلطنتی گذاشتند که می خواست با اعمال سکولاریزاسیون از بالا، دست روحانیت را کوتاه کند که نتیجه اش بوجود آمدن جامعه ای نابهنجار و قوی تر شدن بیشتر روحانیت شد. ایشان چنین اشاره کردند که: 
نهاد سلطنت با باز سازی خودش و تکمیلش، پاره ای از الزامات جامعه مدرن را گرفت، رجال روحانی را از نهادهای آموزشی، تقنینیه و دولتی سعی کرد بیرون کند؛ تا آنجا که توانست و به کمک نیروی قهریه یا ارتشی که نظام یافته بود، سعی کرد تا جای استبداد هر دو را به تنهایی بگیرد. نتیجه اینکار البته به لیبرال دموکراسی نیانجامید و جامعه نابهنجاری را بوجود آورد که نتیجه این نوع در حقیقت  شکست های سکولاریسیون از بالا این شد که روحانیت بتواند بازندگی سیاسی دستگاه معیوب سیاسی را که بوجود آمده بود به حساب خودش بگذارد و هر روز نیروی آن قویتر شود.
نکته ای که از شنیدن فرمایشات جناب شریعتمداری به ذهن من می رسد آن است که در وهله نخست ایشان با پیش فرض هایی احساسی و یکطرفه به قضاوت گذشته پرداختند، در حالی‌ که لازم است که هر پیشامدی را در ظرف زمانی‌ خود بررسی کرد و شرایط و احوال آن دوره را هم در نظر گرفت و جز این نتیجه گیری ما نادرست است.

ایشان از "سکولاریسم از بالا" و اعمال فشار در پذیرش آن به جامعه ایران آن دوره می گویند ولی اشاره ای به اشتباهات و قصورات روحانیت در به قول ایشان "به نابهنجار کشیده شدن آن" نمی کنند. پدر خود ایشان یکی از همان چهار روحانی ای بود که در سال ۱۳۴۱، قانون حق رای دادن زنان و آزادی قسم خوردن به کتب آسمانی دیگر را غیر اسلامی دانستند و بلوا به پا کردند. از سوی دیگر، مخالفت پدر ایشان با طرح رفراندوم برای تصویب لوایح ششگانه (انقلاب سفید) ای بود که اهدافی چون ملی‌ کردن جنگلها، فروش سهام کارخانجات دولتی، سهیم کردن کارگران در سود کارخانه‌ها و غیره را می داشت. جالب است که بدانیم شعار مخالفان این رفراندوم "ما تابع قرآنیم، رفراندوم نمی‌‌خواهیم" بود و البته در سخنرانی‌ های آیت الله شریعتمداری، ایشان تقاضای لغو "تساوی حقوق زنان" را می‌‌کردند. انتخابات مجلس ۲۱ شورای ملی‌ بنا به فتوای ایشان تحریم شد و حکم به اعتصاب و تعطیلی‌ عمومی دادند. در این هنگام ایشان کماکان در سفر چهار ماه خود در تهران و به جهت اعتراض به بازداشت آیت الله خمینی بودند. در بازگشت به قم و در نخستین جلسه تدریسشان می فرمایند که قوانین اسلام بی‌ هیچ کم و کسی باید در کشور اجرا شود و هیچ قانونی نباید بر خلاف قوانین اسلامی رسمیت یابد. 

مهندس شریعتمداری نمی گویند که آن "سکولاریسم از بالا" در جامعه ای بود که آخوندش، فتوا به حرام بودن دوش حمام و احداث مدارس و تحصیل دختران و ممنوعیت آواز و سینما و فرهنگ و هنر می داد. اگر رضا شاهی بود که چکمه پوشید و با زور سرنیزه فرمان به ممنوعیت حجاب داد، در زمانه پس از دوران سیاه قجری بود که زن نه آزادی داشت و نه دخالتی در "اجتماع" و "بیرون از خانه" که حتی حق انسانی‌ هم  برایش قایل نبودند.

در آن هنگام بود که رضا شاه تصمیم به چنان کاری گرفت تا به ایرانیان نگویند "وحشی" و "عقب افتاده" و نیمی از مردم که اسیر در خانه بودند را وارد اجتماع کند و به دانشگاه بفرستد تا تحصیل کنند؛ دستوری که به زبان خود رضا شاه "سخت‌ترین کاری بود که در عمرش کرده بود" و "آرزو می‌کرد که بمیرد و زنش را نامحرمی سر برهنه نبیند"!

کاش کمی‌ منصف باشیم و چوب خط بر نمی‌‌داشتیم و سیاه و سفید نمی دیدیم!



۱۳۹۱ خرداد ۱۶, سه‌شنبه

نقد مثبت در مقابل افترا و تهمت زنی (در پاسخ مقاله "فضول محله" در مورد رضا پهلوی)


انگار این عادت همیشگی برخی از ما است که پیش فرض های غلط خود را مبنای نقد کردن و قضاوت از دیگری قرار دهیم. درمورد مقاله اخیر وبسایت "فضول محله" (از اینجا بخوانید) گناه توهین و افترا و البته به سخره گرفتن دیگران هم به چنان نقصانی اضافه شده است تا جایی که  مسیح علینژاد خبرنگار هم از گزند زبان پر نیش نویسنده -سهراب ارژنگ- در امان نمی ماند و نامش با تحقیرخوانده می شود.

نویسنده مقاله "آقای رضا پهلوی شما بیش از هر کار سیاسی به خانه تکانی نیاز دارید"، به  زعم خود در نقد عملکرد رضا پهلوی می نویسد گرچه پایه تمام نظرات خود را بر مبنای فرضیاتی اشتباه قرار داده است. ایشان همان افترا را به رضا پهلوی می زند که در چند روز گذشته دیگران گفتند و ایشان را "دروغ گو" خوانده بودند. مقاله "فضول محل" به تاریخ سه شنبه ۱۶ خرداد زمانی منتشر می شود که دو روز پیشتر از ان رضا پهلوی در پاسخ "سوء تفاهمی" که در باره خبررسانی از سفر ایشان به لاهه پیش آمده شد بود، دروبسایت بالاترین توضیح مبسوطی داد و آن را تنها یک اشتباه انسانی از مسوول وبسایت و فیسبوک ایشان خوانده بود (از اینجا بخوانید). با وجود توضیح رضا پهلوی است که "فضول محله" از "ادعایی دروغین" می گوید و به نتیجه گیری دلخواهش که لزوم تغیر مشاوران و همکاران رضا پهلوی است می رسد!

در مقاله آمده است که نویسنده در سراسر کشور به تبیین نظرات رضا پهلوی پرداخته و با مردم گفتگو کرده است. عجیب است که ایشان خود را هواخواه و دوست دار رضا پهلوی می داند ولی حتی نوشته ها و نظرات ایشان را نخوانده است. در پاسخ تمام پرسش های مطرح شده در مقاله "فضول محل" در مورد انقلاب ۵۷، ۲۸ مرداد و البته بسته بودن فضای سیاسی در رژیم پیشین می توان به کتاب های خود رضا پهلوی رجوع کرد که به تمامی آنها پرداخته و توضیح داده است (از اینجا بخوانید). پیش فرض هایی غلط که به کار رفته اند و نویسنده به این نتیجه می رسد که رضا پهلوی می خواهد در مورد اشتباهات رژیم پیشین پرده پوشی می کند و همین سبب شده است که طرفدارانی اندک در ایران داشته باشد!

نقل قول با گزینش و در پی آن نتیجه گیری دلخواه هم البته ایراد دیگری است که به این مقاله "فضول محله" وارد است. ایشان جمله ای از رضا پهلوی نقل می کند به این مضمون که اگر مردم از نهاد پادشاهی روی برگردانیده اند ولی ایشان به مردم پشت نمی کند. نویسنده نتیجه گرفته اند که در این جمله، رضا پهلوی تمام انتقادات را متوجه مردم دانسته است و رژیم پیشین را تبرئه می کند! بی اخلاقی است که جمله ای را نقل قول کنیم و مقدمه و موخره آن را نیاوریم که عین تخریب شخصیت است. وه که چه بی انصافی! جایی که رضا پهلوی می نویسد:
منکر اشتباهت پدرم نیستم و می‌‌پذیرم که پس از دهه ۶۰ میلادی، دیگر پادشاه مشروطه نبود و وارد حکومت شد. می‌‌پذیرم که آزادی‌های سیاسی نبود و بنا به شرایط آن زمان سرکوب‌هایی‌ شد و در ایجاد نهاد‌های دمکراتیک و تقویت جامعه مدنی (به همراه رشد سریع اقتصادی و انقلاب سفید) کوتاهی گشت.

متأسفانه اعمال ساواک بسیار فراتر از حوزهٔ وظایف خود رفته بود. 

وجود شکنجه نیز اثبات شده است و کسی‌ نمی‌‌تواند منکر آن شود و من هم قصد توجیه آن را ندارم و حتی اگر صحبت از پدرم باشد آن را محکوم می‌‌کنم.
وارونه جلوه دادن حقیقت و بهتان زدن به دیگری، گناهی بس نابخشودنی است. "فضول محله"می نویسد که رضا پهلوی، زنده یاد مصدق را فردی خودخواه، خودسر و یاغی می خواند که بهتر هم همان بود که توسط پدرش برکنار شود! این در حالی است که در همان کتاب "زمان انتخاب" از رضا پهلوی آمده است که دکتر مصدق را فردی "سخت میهن پرست"  می داند و در دعوای بین او و پدرش، حق را به هیچ کدام نمی تواند بدهد!

امید است که بتوانیم در نقدها و نوشتار های خود جانب انصاف را هم رعایت کنیم که شرط نخستین کار است.

*کاریکاتور از رادیوزمانه