هرچند نبینی تو ولی ملت ایران ..شیریست که بر پرچم خورشید نشان است

۱۳۹۲ تیر ۸, شنبه

توضیح نهایی در مورد عدم دخالت حسن روحانی در انفجار آرژانتین: ایشان در لحظه تصویب دستور آن، برای قضای حاجت از جلسه خارج شده بودند!



پس از بالا گرفتن شایعات و گمانه زنی های بسیار در مورد شائبه دخالت حسن فریدون روحانی در انفجارهای مرکز یهودیان آمیا در زمان دبیری شورای امنیت ملی جمهوری اسلامی، دادستان آرژانتینی دنباله گر پرونده از ایشان اعلام برائت کرد. آلبرتو نیسمان  گفته است که در جلسه ای در آگوست سال ۱۹۹۳ میلادی در کمیته ای از کمیته های شورای امنیت ملی که دستور بمب گذاری در آن صادر شده است، حسن روحانی (عضو آن کمیته کذایی) حضور نداشته است و شواهدی مبنی بر دخالت ایشان وجود ندارد. 

لازم به ذکر است که بنا به منابع موثق وبلاگ خورشیدنشان، در آن جلسه کذایی  دکتر حسن روحانی برای قضای حاجت و برای حدود نیم ساعت خارج می شوند که ظرف همان مدت کوتاه دستور بمب گذاری تروریستی صادر شده و جناب دکتر حتی از اصل ماجرا بی خبر بوده اند و روحشان هم خبردار نشده بود. بدینوسیله وبلاگ خورشیدنشان هرگونه شائبه سیاسی در اظهارات دادستان آرژانتین را رد کرده و بر بی گناهی و پاکی و قداست دکتر حسن روحانی و بی گناهی ایشان از هرگونه جنایات و قانون شکنی و یا حتی اطلاع از عملیات خشونت آمیز و تروریسی تاکید می ورزد.

۱۳۹۲ تیر ۷, جمعه

حمله اسپمرهای ایرانی اینبار به فیسبوک بازیکن تیم ملی والیبال ایتالیا!

 

بازی جانانه ورزشکاران ایرانی در مقابل تیم ملی ایتالیا و برد شیرین والیبال ایران، حاشیه هایی را هم در پی داشت. نمایش صحنه هایی از تماشاگران دختر بدون حجاب ایرانی و یا بوسه عادی دو تماشاگر در گوشه ای از محل بازی می توانست از دید بازبین همیشگی فیلم مسابقات زنده خارجی پنهان مانده باشد و یا حتی عمدی در کار می بود برای گرم کردن سر مردم با اندک قطره ای از آزادی! فیلم مسابقات توسط ایرانیان البته به دقت بازرسی و بازبینی شد و عکس هایی که خارج از عرف صدا و سیما بود سر از شبکه های مجازی درآورد و عده ای هم البته به دیدنشان مستفیذ شدند و خود را به اثر بخشی انتخاب حسن روحانی دلخوش کردند!

جدا از این مساله که می تواند نشان از مشکلات گسترده روانی و اجتماعی در میان ایرانیان و با سالها تحمل کردن محدودیت در نظام جمهوری اسلامی بوده باشد، حمله اسپمری دوباره به صفحه فیسبوکی ایوان زایتسف -بازیکن تیم ملی ایتالیا*- مایه تاسف بود. انگار این عادتی شده است که ایرانیان هیجان زده به صفحات فیسبوکی شخصیت ها و یا نهاد های خارجی هجوم برند و شروع به فحاشی، توهین و اسپم کردن کنند. متاسفانه چنین رفتارهای زشت و سبکی، تنها وجهه ایرانیان را خدشه دار می کند و تصویری زشت از ما به نمایش می گذارد.
*صفحه فیسبوک ایوان زایتسف

۱۳۹۲ تیر ۵, چهارشنبه

انتخاب از سرناچاری بین بدتر و بدترین را می توان توجیه کرد ولی سرپوش گذاشتن بر سابقه مامور امنیتی رژیم را نه!


انتخابات ریاست جمهوری با رای اکثریتی واجدین شرایط به پایان رسید و حماسه ای در تثبیت نظام اسلامی رقم خورد؛ مردمی که باز هم به گوشه چشمی از نظام، به پای صندوق های رای رفتند تا به خیال خود تغیراتی هر چند اندک در سرنوشتشان را ممکن سازند. گرچه پرونده انتخابات پیشین هنوز باز مانده بود و تجربه های صدباره، بی ثمر بودنش را هشدار می داد.

حسن روحانی به ریاست جمهوری اسلامی انتخاب شد و خواسته های مردمی که افزون از وعده های انتخاباتی و یا حتی قدرت اجرایی ریاست جمهوری است باقی مانده و دلهایی امیدوار که چشم به تغییرات و موفقیت دولت تدبیر و امید بسته اند! در این میان اما داستان همیشگی افراط و تفریط ایرانیان و قضاوت های احساسی و هیجانیشان سببی شده است بر در محاق شدن روز افزون اپوزسیون جمهوری اسلامی.

شرایط به گونه ای شده است که کوچکترین انتقادی به حسن روحانی، دولت احتمالی اش واصلاح طلبان حکومتی، با واکنش جدی حتی نویسندگان سابقا منتقد رژیم واقع می شود. شور و امید مردمی و اندک جشن و سروری بهانه ای می شود که پرسش گری ها و انتقاد ها را به تخریب و چوب لای چرخ گذاشتن "تنها مفر موجود از شرایط کنونی" تفسیر کنند.

امروز حتی پرسش از تغییر نام فامیل منتخبی که سه دهه در بالاترین مناصب سیاسی، امنیتی و نظامی رژیم بوده است و سابقه ای تیره در برخورد با آزادی خواهان در کارنامه اش است، اصالت مدرک تحصیلی و شائبه سرقت ادبی در پایان نامه اش، حضور شخصی چون علی فلاحیان در میان مدعوین جشن پیروزی ایشان، موضوع گیری ایشان در قبال حوادث پس از انتخابات چهار سال پیش و دهها پرسش ساده و اساسی دیگر را بر نمی تابند و حکم به خودسانسوری از گفتن از این تابوی خود ساخته می دهند. تاسف که توجهی به نقش مخرب این شکل برخورد و راهی که پیش گرفته اند ندارند!

امید که به دور از احساسات و یا تنگ نظری های موجود، حقایق اجتماعی و سیاسی حال ایران را بهتر درک کنیم  و چاره عملی برای تغییر شرایط فعلی بجوییم.

۱۳۹۲ خرداد ۳۱, جمعه

بی بی سی فارسی و وارونه جلو دادن سخنان پدر ندا آقاسلطان

پدر ندا آقا سلطان خود به بی بی سی فارسی  تماس تلفنی می گیرد تا در مورد شائبه ای که در مورد رای دادن او و خانواده اش پیش آمده توضیح دهد. مجری برنامه از "داستان" ندا می گوید،انگار نه انگار که آن ضایعه، ملتی را پریشان کرد و زخم آن هنوز سرباز است. پدر ندا تاکید می کند که وقتی جگرگوشه اش را کشته اند، دلیلی برای رای دادن ندارد ولی مجری برنامه با لحنی که انگاررای ندادن تصمیمی اشتباه است به آقای علی آقا سلطان از آن خانواده های داغدار سال ۸۸ که رای داده اند یا منفعل بودند می گوید تا  تصمیم به تحریم را به شکلی سخیف جلوه دهد. در چند ثانیه پایان برنامه هم مجری برنامه با زرنگی (=پفیوزی)، به شکلی تماس را پایان می دهد و پدر ندا را در مخمصه می گذرد که انگار رای ندادن ایشان تنها به دلیل مواضع سیاسی خانواده اش بوده است!


۱۳۹۲ خرداد ۳۰, پنجشنبه

دعوت رسمی صدای امریکا از احزاب تجزیه طالب ایران به چه معنی و چه هدفی است؟!


صدای امریکا در برنامه افق ۳۰ خرداد، با یکی از اعضای کمیته مرکزی حزب تضامن دمکراتیک اهواز/ عربستان مصاحبه می کند که همانطور که از نامش پیداست، از گروه های تجزیه طلب است و در وبسایتشان، پرچمی جعلی برای خوزستان ایران بکار می برند. البته در زیر نویس برنامه و معرفی آقای یاسین غبیشی، تنها نام اهواز برای این حزب برده می شود و به عمد یا به سهو، نام عربستان حذف می گردد. این پرسش است که دعوت از چنین اشخاصی به عنوان نماینده رسمی احزاب چند نفره تجزیه طلب، به چه بهانه است؟ آیا پر و بال دادن به چنین احزابی، به معنی رسمیت بخشی به آنان است؟!

آیا حآیا آیا دعوت از چنین زب تضامن دمکراتیک اهواز(عربستان)حزب تضامن دمکراتیک اهواز(عربستان) حزب تضامن دمکراتیک اهواز(عربستان)

۱۳۹۲ خرداد ۲۸, سه‌شنبه

شائبه جعل عنوان دکترا توسط حسن روحانی در پیش از انقلاب (مدرک دکترای ایشان به سال ۱۹۹۹ میلادی است)


پس از اعلام رسمی دانشگاه گلاسکو کالدونین (ارزشیابی شده گروب ب توسط وزارت علوم) مبنی بر صحت مدرک جناب حسن روحانی، منتخب اتخابات ریاست جمهوری یازدهم، ابهامات بیشتری در مورد سوابق سیاسی و تحصیلی ایشان پیش آمدند. بنا به بیانیه دانشگاه گلاسکو کالدونین (از اینجا ببینید +)، حسن روحانی به نام حسن فریدون در دهه نود میلادی از آن دانشگاه مدرک M.Phil گرفته اند (که معادل کارشناسی ارشد در ایران است و البته بدون گذراندن دروس و تنها بر اساس دفاع از تز و تحقیق) و در سال ۱۹۹۹، موفق به اخذ مدرک دکترای خود با موضوع  تز "انعطاف پذیری شریعت اسلام" شده اند. 

۱- در فیلم تبلیغاتی جناب روحانی این بیان شد که ایشان در پیش از انقلاب "دکتر" خطاب می شدند و این از نکات جالب "منبر" ایشان بوده است که مورد توجه جوانان آن دوره قرار می گرفت. پرسش اینجا است که چرا جناب روحانی که در آن زمان، مدرک دکترای خود را حتی نگرفته بودند، چنان اشتباهی را مانع نشدند و خود را "دکتر" خطاب می کردند؟! در فیلم تبلیغاتی ایشان، به وضوح بخش مربوط به تحصیلات ایشان در دانشگاه گلاسکوکالدونین در زمان پیش از انقلاب ۵۷ نمایش داده می شود (فیلم تبلیغاتی جناب روحانی، از دقیقه سوم).
۲- تغییر نام ایشان از فریدون به روحانی مربوط به چه سالی است؟ به چه دلیل ایشان با نام فامیل فریدون در بریتانیا درس می خواندند؟
۳- ایشان در هنگام تحصیل در دهه نود میلادی در بریتانیا، دارای حساس ترین و مهم ترین مناصب نظام بودند و در جایگاه دبیر شورای امنیت ملی، نمایندگی مجلس شورای اسلامی، نمایندگی مجلس خبرگان، مشاور امنیت ملی رییس جمهوری، رییس مرکز تحقیقات استراتژیک و ... از اطلاعات و اسرار مهم و طبقه بندی شده شده مملکت مطلع بودند. پرسش اینجا است که جناب روحانی چطور با این همه مسوولیت سنگین و حساس، فرصت این را پیدا کردند که برای تحصیل به آن سوی جهان بروند و در مراکز علمی آنجا تحقیق کنند؟ هزینه های اقامت وامنیت ایشان در زمان اقامت دانشجویی و حضور در دانشگاه و کتابخانه و ... چطور تامین شده است؟! آیا حضور ایشان در دانشگاه و تحصیل در آن مقطع بالا در خارج از کشور که لازمه مطالعه و تحقیق شبانه روزی است، در روند کاری مناصب و مشاغل بیشمار ایشان تاثیری نمی گذاشت؟!


پی نوشت ۱- عنوان می کنند که نام فامیل ایشان، فریدون روحانی است، گرچه منبع موثقی برای آن ارایه نشده است. مشخص نیست که نام فامیل ریس جمهوری منتخب از ابتدا فریدون روحانی بوده یا تغییر یافته است. با فرض "فریدون روحانی" بودن نام فامیل ایشان، باید به شکل کامل در مراسم تحلیف ریاست جمهوری از ایشان نام برده شود. متاسفانه در جمهوری اسلامی، زندگی خصوصی سیاستمداران و سوابق گذاشته شان در دسترس مردم و رسانه ها نیست. 

پی نوشت ۲- متاسفانه شاهدم که این نوشته در وبسایت بالاترین با مخالفت عده زیادی مواجه شده است. استدلالشان اما این است که زمان انتقاد و خرده گیری بر روحانی نیست و اصل پرسش گری از او را زیر سوال می برند. باید از این دوستان پرسید که در این صورت، فرق آنان با جمهوری اسلامی چیست؟ آیا اصرار آنان بر "خود سانسوری"، مغایر صریح آزادی های بیان و اندیشه نیست؟

پینوشت۳- در وبلاگ محکستان با ارایه اسنادی، نشان داده شده است که جناب روحانی در مجالس اول تا سوم شورای اسلامی هم مدرک خود را دکترا ذکر کرده اند (عکس زیر).




۱۳۹۲ خرداد ۲۷, دوشنبه

پاسخ روحانی پس از شنیدن نام میر حسین موسوی در کنفرانس خبری: "حالا"


نخستین کنفرانس خبری منتخب بنفش مردم برگزار شد و ایشان سخنانی را که بیشتر همان شعارهای همیشگی نظام بودند را بیان کرد. ایشان در پاسخ خبرنگار سی ان ان در مورد رابطه مستقیم با امریکا که خودشان پس از انتخابات ایران پیشقدم شده اند، همان شعارهای معمول سه دهه گذشته را می فرمایند و می گویند:
که اگر دولت آمریکا بر اساس مفاد موافقتنامه الجزایر تصریح کند که در امور داخلی ایران مداخله نمی کند، حقوق ایران از جمله حقوق هسته ای را به رسمیت می شناسد و به سیاست های "زورمدارانه" علیه ایران پایان می دهد.
در انتهای کنفرانس هم وقتی خبرنگاری فریاد برآورد که "روحانی یادت باشه میر حسین باید باشه"، شیخ روحانی به نرمی گردن چرخاندند و با لبخند ملیحی زمزمه کردند که: "حالا"!

۱۳۹۲ خرداد ۲۶, یکشنبه

تجربه انقلاب ۵۷ و روشنفکرانی که پشت سر ملت می ایستند!


از گوشه و کنار می شنویم که آن دسته از روشنفکران، نویسندگان و سیاسیونی که به انتخابات رژیم پشت کرده بودند و به "تحریمی" ها معروفند، مورد عتاب و طعنه قرار می گیرند و به دور بودن از خیل گسترده مردم و خواست اکثریت محکوم شده اند. گروهی دیگراز فعالین سیاسی و اجتماعی البته در چند هفته پیشین، در روزه سکوت بودند و بجز دعای خیری برای ملک و ملت، نه دعوت به رای دادن می کردند و نه بایکوت آن. البته همانها امروز حق به جانب و با توپ پر، از "جشن پیروزی" می گویند و "تحریمی" ها را سرزنش می کنند!

پرسش اینجا است که آیا باید "روشنفکران" را تنها دنباله رو خواست مردم و در حکم تاییدیه ای برای اکثریت دانست؟ که دیدیم در بهمن ۵۷، روشنفکران و عالمان اجتماع به جای اینکه چراغ دار راه باشند و مردمی را هشدار بدهند که بر لبه چاه انقلاب ایستاده اند، خود پیشتر از دیگران به جشن زودگذر ملت رفتند و  پیشقدم آن خودکشی گروهی شدند! شاید آن زمان هم نمی خواستند که عیش و خوشی چند صباح ملت را تلخ کنند و به کناری ایستادند که دیدیم که چه زودگذر بود و چه بر سرمان آمد! انقلاب ۵۷، سرنوشت محتوم ایرانزمین نبود اگر ملیون و روشنفکران آن دوره، همرنگ جماعتی مسخ شده نبودند و "مرغ طوفان" را در می یافتند.

قصدم تشابه انقلاب ۵۷ وشرایط امروز ایران نیست گرچه شباهت هایی هم وجود دارد. امروز هم گروهی از روشنفکران ما، شور و هیجان جوانان ایران را در کف خیابان و البته فضای مجازی می بینند و این سبب می شود که دم نزنند از ایراد های کار. نمی خواهند شیرینی خنده و خوشی ملتی را پس از مدتی دراز تلخ کنند و چشم می بندند بر رای هایی که پایه های رژیم را برای مدتی طولانی تر محکم کرد و خاطره تقلب انتخاباتی چهار سال پیش و قربانیانش را که کمرنگ و کمرنگ تر کرد. نمی گویند که رای های بنفش، نه ادامه رنگ سبز و نه پیروزی آن بود که کارگزاری معتمدتر از رژیم، در انتخاباتی فرمایشی پیروز کار شد؛ البته ترجیح می دهند که ساکت بمانند و ملتی را که سرخوش از خوانده شدن رایشان (!) هستند را خوشحال و امیدوار ببینند.

امیدوارم که تحلیل هایم به حقیقت نیانجامد و خوشی همیهنانم ابدی باشد گرچه این دلیل نمی شود که خاموش بمانم و از مشکلات و سختی های این کوره راه پیش رو دم نزنم!

۱۳۹۲ خرداد ۲۵, شنبه

پیروزی هنوز متصور نیست! انتخاب یکی از معتمدین و از بلندپایگان رژیم و آینده اش را باید با چشمانی نگران و مراقب دنبال کرد...

 

خبرها حکایت از جشن های خیابانی همیهنانمان در شهر های ایران پس از شنیدن از پیروزی شیخ حسن روحانی در انتخابات دارند. در فضای مجازی، نه فقط کاربران عادی که اپوزسیون برانداز رژیم هم نتیجه انتخابات را پیروزی مردم و جریان اصلاحات تلقی کرده و خوانده شدن رای مردم را به فال نیک می گیرند! چه جای تعجب که منتقدان اصلاحات درون رژیم که از بی فایده بودن اصلاحات و چرخ باطل انتخابات می گفتند به تب راضی شده اند و انتخاب شیخ روحانی را پیروزی جنبش سبز تفسیر می کنند.

جدا از صحبت کردن در مورد کارنامه سیاه حسن روحانی در سرکوب دانشجویان و اتفاقات کوی دانشگاه، سکوتش پس از تقلب انتخاباتی ۸۸ و حصر و حبس  دو کاندیدای رقابت (که هنوز هم ایشان از بردن نام موسوی و کروبی پرهیز دارد)، جدا از صحبت کردن در مورد جایگاه منصب ریاست جمهوری و اینکه چقدر می تواند در سیاست گذاری های کلی نظام، سیاست خارجی، امنیت داخلی و آزادی های سیاسی، و پرونده اتمی تاثیر بگذارد (که ناگفته پیدا است که ناچیز است)، باید این را پرسید که انتخاب یکی از معتمدان نظام که مناصب مهم  مشاورت رهبری در شورای امنیت ملی و عضویت مجلس خبرگان رهبری را دارد چگونه می تواند به شکست و عقب نشینی رژیم تعبیر شود؟! چه حتی همان سابقه اندک برخورد و مواجهه با رهبری را که در کارنامه موسوی و کروبی وجود داشت را در شیخ روحانی نمی بینیم و سرسپردگی ایشان به عالی ترین مقام جمهوری اسلامی جای شکی ندارد.

باید این را هم مد نظر داشت که بازی انتخاب بین بد و بدتر و بدترین (+) و هوا کردن "لولوی" جلیلی، می تواند بازی خود نظام بوده باشد تا انگشتان مردمی که لااقل از دوره پیشین انتخابات با نظام قهر کرده بودند را  در جوهر رای گیری فرو کند و برای خود در این شرایط حساس بین المللی و تحریم ها، اندک مقبولیتی بخرد! چه پر واضح است که موفقیت در پیشبرد احتمالی پرونده اتمی و حتی برداشته شدن تحریم های جهانی، به پای کلیت نظام نوشته خواهد شد تا پایه های قدرت خود را مستحکم تر کند؛ و مردمی که به امید چهار سال های بعد و بعد تر و اصلاحات گام به گام بمانند و به کمی باز شدن احتمالی فضای سیاسی، اکتفا کنند!

۱۳۹۲ خرداد ۲۲, چهارشنبه

نقشه انتخاب بین بد و بدتر و بدترین باز هم گرفت!


گویی همه چیز برای به جلو بردن یک نقشه از پیش ریخته شده مهیا شده است. حمایت مراجع تقلید به اصطلاح سبز، رییس جمهوری سابق و پدرخوانده جریان اصلاح طلبی حکومتی، عالیجناب رفسنجانی که ردای نوی سبز رنگی بر ردای قرمز و آغشته به خون خود انداخته است و ژست اعتدال گرایی و مردمسالاری می گیرد، مشارکتی و ملی مذهبی و تحکیم وحدتی و نهضت آزادی و انجمن "اسلامی" جامعه پزشکان، هنرمندان و اساتید دانشگاه و ... تا علی مطهری دگم اندیش، نوید آمدن منجی ایرانزمین را با شاه کلید حل تمام مشکلات مملکت را می دهند!

نقشه بد و بدتر و بدترین باز هم گرفت تا اپوزیسیونی که تا همین چندی پیش، حتی اندیشیدن به انتخابات درون رژیم و منتخبان شورای نگهبان را غیر شرافتمندانه و خیانت می دانستند، امروز توجیه می کنند و دلیل می آورند و رای دادن را بهتر از ندادنش می دانند تا زنگی مستی چون جلیلی بر سکان هدایت دولت ننشیند! خود می دانند از تجربه تقلب های انتخاباتی پیشین، خود می دانند از فقدان قدرت عمل کارگزاران، خود می دانند از سابقه روحانی که تا همین امروز هم جانب رژیم بود و هست و مردم را که فتنه و دانشجویان را که شورشی و بلواگر می خواند و می خواند، خود می دانند و باز سخن از حق انتخابشان می گویند که برایشان تنها و آخرین چاره کار تصور شده است. جالب که  تحریمی ها را سزاوار توهین و متلک شنیدن می دانند که در نظرشان، راحت طلبانی اند خارج از گود، عافیت طلب و بی خیال از ملک و ملت و  با ژست های روشنفکری.

و من می ترسم از فضای یاس و ناامیدی و خیل گسترده ای از شکست خوردگان چند باره (حتی در صورت پیروزی حسن روحانی)، پس از این انتصابات...

۱۳۹۲ خرداد ۱۷, جمعه

انتخاب بین بد و بدتر و بدترین، توجیه ای شکننده با کارنامه معلوم!


فضای سیاسی امروز ایران آنچنان بسته است و مجالی برای ابراز کوچکترین انتقاد حتی از درون رژیم نیست که شنیدن چند عبارت کمی تند و البته توضیحات واضحات از شرایط کشور در خیمه شب بازی مناظرات مهندسی شده تلویزیونی هم عده ای را به وجد می آورد و انگیزه ای می شود برای تعقیب ماوقع سیرک انتخاباتی.

منطق  انتخاب بین بد و بدتر و بدترین (!) البته درست است و سپردن ریاست تدارکات (به اصطلاح ریاست جمهوری) به دست متحجر دیوانه ای چون سعید جلیلی آنقدر خطرناک است که مسوولیت پذیری سیاستمداری بی خاصیت و منفعل چون محمد رضا عارف نمی تواند چنان باشد. لااقل انتخابات دو دوره پیش نشان داد که چنین منطق انتخابی (بین بد و بدتر) حتی با فرض شرکت گسترده مردم بی فایده است و در نهایت با تقلب در نتیجه رای گیری (و با هر بهایی)،  کاندیدای مورد نظر رژیم انتخاب می شود.البته این توجیه که شرکت درصد بالایی از مردم در انتخابات شانس تقلب در اعلام نتیجه را کم می کند هم در انتخابات پیشین مردود شد.

منتخب این  پست، نهایتا نقشی در سیاستگزاری های خارجی، پرونده اتمی و البته امینت داخلی کشور است ندارد. این حقیقت نه تنها برای مردم ایران روشن شده است که در بیرون از کشور هم دیگر ریاست جمهوری را مقامی کارساز برای  تعامل و همکاری با خود نمی بینند.

از سوی دیگراین هشت کاندیدای دست چین شده با سوابقی مبهم و پرونده هایی سیاه و خاکستریشان (کم و بیش)، دارای وجاهت و جایگاهی که ۱۶ سال پیش محمد خاتمی از آن بهرمند بود هم نیستند. چه حتی محمد خاتمی هم با پشتوانه بزرگ مردمی و مجلسی همسو با دولتش و اعتباری بین المللی، نتوانست به کف وعده های خود جامع عمل بپوشاند و رویای جامعه مدنی را تحقق ببخشد.

البته حتی اگر هیچ اثر و فایده ای از مناظره های تلویزیونی در روند انتخاباتی متصور نباشد، ولی سبب ساز شدند که از زبان هشت تن از سردمداران مورد تایید رژیم، گوشه ای از معضلات بی نهایت کشور بیان شود و خودشان بی تدبیری های دیگر کارگزاران رژیم را به باد انتقاد بگیرند. از زبان خود سردمداران رژیم بشنویم که:
  • چطور طرح سرکوب وحشیانه کوی دانشگاه ریخته شد. جالبتر اینکه حضور لباس شخصی ها از زبان رییس نیروی انتظامی وقت تصدیق گشت که پیش از آن انکار می شد، 
  • چطور با بی خردی و بی تدبیری و عدم هماهنگی و کارشکنی ها، مذاکرات اتمی بیش از ده سال بی نتیجه مانده است و نتیجه اش، تحریم های فلج کننده، تصویب قطع نامه های سازمان ملل و شورای امنیت علیه ایران و از کار افتادن چرخ صنعت مملکت و گرانی و بی کاری و گرسنگی مردم شده است،
  • چطور بیش از سه دهه سیاست گذاری های رژیم در فرهنگ و هنر و تایین تکلیف و نظرات بر زندگی شخصی مردم، مردود و محکوم به شکست شده است،ازبسته شدن فله ای سینما ها و مطبوعات سخن به میان آمد و اینکه تحمل رژیم تا به آن حد نازل است که شنیدن صدای "ربنای شجریان" در صدا و سیما را هم بر نمی تابد (!)،
  • چطورجمهوری اسلامی منفور و منزوی و گذرنامه ایرانیان بی اعتبار شده است ومسافران ایرانی در کشورهای خارجی  بی حرمت می شوند. جالبتراینکه به طور ضمنی،  نقش جمهوری اسلامی در پرونده ترور رستوران میکونوس تائید شد که برای چندین نفر از سران بلند پایه رژیم حکم جلب بین المللی به بار آورده  و رژیم را بیش از پیش منزوی کرده بود.
از تمام اینها بگذریم، وقتی هنوز پرونده انتخابات پیشین بسته نشده است و دوتن از چهار کاندیدای آن سال، هنوز در حصر غیرقانونی اند، شرکت در انتخابات پیش رو نه تنها کاری نابخردانه و توجیه ناپذیر که غیر شرافتمندانه است.

*کاریکاتور از مانا نیستانی