علی اکبر هاشمی
رفسنجانی بهرمانی نوقی، آخوندی که بیش از دو دهه بر اریکه قدرت نهان و آشکار مملکت
نشسته بود و ازهیچ خباثت و حقه و کلک و جنایتی درافزودن به قدرت خود و حفظ آن کوتاهی نمی کرد، می گوید : "هیچ دولت دیکتاتوری نمی تواند در دنیا موفق شود".
جمله راست است و زیبا گرچه شنیدن آن از کسی چون جناب رفسنجانی خنده آور است.
طوری حرف می
زند گویی که مشکلات کشور تنها هشت سالی است که بوجود آمده و پیش از آن و بخصوص در
دولت هشت ساله اش، ایران گلستان بود. خود را محور اعتدال می داند و با شکسته نفسی
از اینکه دیگران او را تنها راه برون رفت از اوضاع کنونی و "شاه کلید مشکلات" می دانند احساس شرمندگی
می کند. به شکلی حرف می زند که گویی در دوران قدرتمداری ایشان، نه از بنیاد
گری های اسلامی و انقلابی و عملیات تروریستی اثری
مانده بود که جنابشان با تنش زدایی، ایران را دوست تمام جهان کرده بود!
هاشمی رفسنجانی، همان که (با وقاحت) عامل قتل های زنجیره ای را با خود به حج می برد و به بازماندگان قتل های زنجیره ای دهن کجی می کند. هم او که آن زمان که سر مست از باده قدرت بود حتی انتقادی را بر نمی تافت و دستور به حبس نویسندگان نامه انتقادی به خود را داد و می گفت که می خواهد رویشان را کم کند. همان که مخالفت خود را با جنبش مردم
سالاری و اصولاً هر تغییر ساختاری در رژیم سیاسی ایران بارها به صراحت بیان کرده بود و "مکتب ایرانی" را کوبید. همان هاشمی رفسنجانی که امروز در قبای عاریه اصلاحات و اعتدال است و ناز می کند که نامزد انتخابات ریاست جمهوری بشود یا نه!
شاید هم نظام در فکر معامله ای پشت پرده با عالیجناب سرخپوش است بر سر حفظ اموال دزدی خاندانش و فرزندان ناخلف و بدنامی که امروز مغضوب اند. شاید هدف تنها گرم کردن تنور انتخابات برای یک تدارکات چی چهار ساله دیگر است (پس از اعلام انصراف محمد خاتمی از کاندیداتوری) و چه گزینه ای بهتر از پیرمرد هشتاد ساله سیاس ای که خوب می داند چه موقع برای حفظ منافع اش به دست بوسی ارباب قدرت برود.