اعتصاب غذا ۱۸ زندانی سیاسی اوین و رجائی شهر در اعتراض به کشته شدن هاله سحابی و هدی صابر خاتمه یافت. به قول احمد باطبی "اعتصاب غذا آخرین و تنها سلاح یک زندانی برای بیان خواستههایش است، بطوری که جان زندانی که عزیز است تبدیل به سلاح میشود".
باید دید اعتصاب غذای شیردلان زندانی برای چه بود؟ آیا تنها این بوده است که در بیانیه پایانی اشان گفته شود "اعتراض بر علیه بی تدبیری، کبر و دروغ گویی نهادینه شده در بخشهای از حاکمیت بوده است"؟
آیا این شکست جنبش سبز نبود که پیام حقیقی قهرمانان زندانی را نگرفت (و یا به روی خود نیاورد)؟! زندانیانی که خود را برای مرگ تدریجی آماده کردند تا صدایشان را به گوش ایرانیان و جهان برسانند و این هنگامی بود که امیدی به داد خواهی در سیستم جمهوری اسلامی نداشتند.
آیا بجز این جرقه، دستاویز بهتری برای جنبش سبز میتوانست پیش بیاید که فتیله اعتراضات خود را بالا بکشاند؟ جرقهای که با زندانی شدن سران جنبش سبز-شیخ کروبی و مهندس موسوی- زده نشد و بر خلاف آنچه انتظار میرفت قیامتی هم در ایران اتفاق نیفتاد.
عماد بهاور در نامهای به همسرش نوشت "وضعیتی که من و تو در آن قرار داریم حاصل یک انتخاب بوده است و نه یک تحمیل یا اتفاق، ...". انتخابی که شیر دلان در بند به اراده خود کردند و البته همراهیشان نکردیم!
می گویند که در ۲۷ شهر جهان برای همبستگی با اعتصاب کنندگان مراسمهای برگزار شد ولی انگار میخواهیم خودمان را گول بزنیم. وقتی زندانی در بند در گرو حمایت دهها هزار نفری ایرانیان (لاقل در خارج از کشور) بود، جمع شدن ۳۰-۴۰ نفری را تنها میتوان یک شوخی قلمداد کرد؛ یک شوخی تلخ که از پایان همبستگی و اتحاد ایرانیان که در زمانی نه چندان دور حماسهها آفریده بودند خبر میداد.
در این بین کمپین سیاسیون خارج از کشور و پیامهای تصویری برخی از آنان هم نه تنها بجا و واقع گرایانه نبود که چون آبی بر آتشِ اعتراضات مردمی ایران ریخته شدند. انگار سیاسیون خارج نشین پیام زندانیان دربند را نگرفتند که جان خود را برای بیان اعتراض گذشته بودند و نه برای اینکه امثال فرخ نگهدار ای از "دولت جمهوری اسلامی" و "حاکمیت جمهوری اسلامی" و "دستگاه قضایی جمهوری اسلامی" بخواهند که "جلوی فاجعه گرفته شود" و "به اعتراض زندانیان رسیدگی شود"!
به شکلی ترحم آمیز از شیردلان در بند حرف میزدند که سخنانشان بجای تهییج مردم و یا بیان راهکاری نو برای اعتراضات عمومی، تنها به کلماتی رقت بار محدود میشد. انگار متوجه نبودن که همان پیرمرد ۶۵ سالهای که با ترحم از بیماری قلبی اش میگفتند و از جمهوری اسلامی میخواستند که حفظ جانش کند، قهرمانی "جان بر کف" است که چون امیدی به داد خواهی از درون رژیم نداشت به ملتش اینگونه "پیام" داد که البته درکش نکردند!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
تمام نظرات را میخوانم و اگر سخن تازهای باشد، پاسخ میدهم. تنها خط قرمز "خورشید نشان"، ناسزا گویی و آوردن واژگان توهین آمیز است که با پوزش بسیار، حذف میشوند; و بجز آن، پذیرای هر اندیشهٔ مخالفی هستم. از خوانندگان گرامی خواهش میکنم که از باز کردن "لینک" هایی که در بخش گفتمان و بوسیلهٔ کاربران ناشناس گذشته شده است خود داری کنند که برخی از آنها مشکوک به آلودگی "تروجان" و "بد افزار" هستند!