هرچند نبینی تو ولی ملت ایران ..شیریست که بر پرچم خورشید نشان است

۱۳۹۱ فروردین ۲۳, چهارشنبه

از تلاش‌های ضد جنگ اپوزیسیون تا یک نمره منفی‌ دیگر برای "جرس"


در سلسله‌ مقالات وبسایت جرس (جنبش راه سبز) و تاختن به اپوزیسیون جمهوری اسلامی، اینبار مقاله‌ای چاپ می‌‌شود و در آن نویسنده، گفتگوی رضا پهلوی با شبکه اسراییلی را نکوهش می‌‌کند. 

فریدون نقیبی می‌‌نویسد:
هر چند بنده با گفتگو و فشار بر اسرائیل به منظور پایان دادن تهدیدات نظامی موافق هستم و این امر را وظیفه هر میهن پرستی‌ که دغدغه ایران آباد و آزاد دارد میدانم اما سوال اینجاست که آیا برای مبارزه با حکومت ایران که از هیچ گونه جنایت و خشونتی در برابر مخالفان ابائی ندارد می‌توان به هر ترفندی متوسل شد؟
پس راه حل چیست؟ مبارزات مدنی در چارچوب قانون اساسی‌ جمهوری اسلامی که آیا از موضع خود کوتاه بیاید و تسلیم خواست مردم شود و به انتخاب آزاد برسیم یا نه؟ از اصلاح گری و فرصت سوزی و دست روی دست گذاشتن که وطن نابود شود و آنگاه بر روی خرابه هایش گریان بنشینیم؟ خطر جنگ جدی است آقای نقیبی عزیز! حساب یک ماه و یک سال بعد نیست و شروع آن قریب الوقوع است. 

جالب است که ایشان از یک سو فشار وارد کردن بر اسراییل و گفتگو با دولتمردانش را مفید هم می‌داند ولی‌ چون این ابتکار را کسی‌ انجام داده که ایشان خوش ندارند، پس محکوم است! به قول ایشان:
ظاهراً آقای پهلوی ناامید از کمک‌های آمریکا و غرب، دست کمک به سمت اسرائیل دراز کرده است که در نظر افکار عمومی ایرانیان فردی ضدّ جنگ و ملی‌ گرا تلقی‌ شود که به تمامیت ارضی ایران معتقد است و دغدغه آزادی ایران برای او از همه چیز مهمتر است و خود را به عنوان یک جریان فعال مخالف رژیم، به اسرائیل و غرب معرفی نماید تا از این طریق بتواند کمک های مالی و معنوی (مخصوصا مشروعیت) دریافت نماید.
 آقای نقیبی! در همین چند جمله شما آنقدر تناقض هست که به حیرت می‌‌افتم! یکجا گفتگو کردن را خوب و مفید دانستید و بعد گفتید که نباید به این حربه هم دست زد و سپس می‌‌فرمایید که ظاهراً رضا پهلوی می‌‌خواهد از این کار (که اینبار انگار در نفس به نظر شما مفید آمد) سؤاستفاده کند. فکر کنم اگر برای بار دوم نوشته خود را می‌‌خواندید متوجه اشتباهات پی‌ در پی‌ آن می‌‌گشتید.
 در این راه وظیفه ما این است که برای پیروزی در این معرکه دست کمک به دولت‌های خارجی‌ دراز نکنیم و برای از پا در آوردن رژیم فعلی‌ به هر ترفندی متوسل نشویم.
 حکایت غریبی است! از یک سوی مردم ایران در خیابان شعار می‌‌دهند و آمریکا را برای حمایت جنبش سبز می‌ خوانند، و از سوی دیگر خود را در ردای سخنگوی تمام جامعه ایران می‌‌بینید و می‌‌فرمایید که دست کمک به خارجی‌ دراز نکنیم.

جناب نقیبی به شمار تناقضات خود می‌‌افزایند و پس از آنکه عمل رضا پهلوی را برای کسب محکومیت و نشان دادن وطن خواهی‌ عنوان می‌‌کنند (که لابد باید جامعه آن را خوش بدارد که چنان شود!)، شروع به گفتن از اشتباهات و جنایت‌های اسراییل می‌‌کنند تا نفس مصاحبه محکوم شود در حالی‌ که در ابتدا صرف گفتگو را بسیار هم می‌‌پسندیدند!

از بازآوری گفته‌های ایشان در مورد اسراییل می‌‌گذرم که از آفتاب هم روشن تر است و حرف جدیدی نیست و همه هم به آن واقفند. ولی‌ حتی با فرض مقصر دانستن محض اسراییل و طیب و طاهر بودن جمهوری اسلامی (!)، مگر صرف گفتگو چه ایرادی دارد که نویسنده مقاله چنین برآشفتند؟ در حالی‌ که خود ایشان به خوبی‌ از اثرات شوم حمله نظامی به ایران آگاه اند.

البته گزافه گویی هم کرده و گویی که اخبار ۲۰:۳۰ جمهوری اسلامی را تکرار می‌‌کنند، حمایت از جندالله و تجزیه طلبان ایران  را هم به اسرائیل نسبت می‌‌دهند و نتیجه می‌‌ گیرند که چون اسراییل از تشکیل کشورهای قدرتمند مسلمان هراس دارد پس کمک از آنها نمی‌‌تواند مسبب دموکراسی در ایران شود! از این مغلطه که بگذریم جالب است که ایشان سیاست‌های خصمانه جمهوری اسلامی و سالها تلاش برای دستیابی مخفیانه به تکنولوژی سلاح اتمی‌ را هم "اغراق شده" می‌‌دانند.

 در پایان هم اضافه می‌‌کنند که:
 قصد دارم به یک شعار طلائی‌ که توسط میر حسین موسوی و جنبش سبز مورد تأکید قرار گرفت بپردازم و آن مطرح کردن آرمان‌های انقلاب ۵۷ است. شعار محوری آن سال ها، استقلال، آزادی و جمهوریت بود

آقای نقیبی! مسلما استقلال و آزادی از اساسی‌‌ترین خواسته‌ها هستند و البته جمهوری هم از نظامهای ‌های برگزیده است گرچه در سال ۵۷ هیچ آلترناتیو دیگری داده نشد. مشکل اما از باورداشتن به "آرمان‌های طلایی امام" است که هنوز هم بر آن تاکید می‌‌شود. آرما‌هایی‌ که سیاه ترین سالهای تاریخ این سرزمین را در دهه ۶۰ رقم زد و اساس استقلال و آزادی را از پایه ویران ساخت.

ایشان می‌‌گویند که:
مسلما مفهوم استقلال به معنای عدم وابستگی اقتصادی ، سیاسی و نظامی به دو بلوک شرق و غرب بوده است. استقلالی که همواره در خاندان پهلوی نادیده انگاشته میشد و منجر به وابستگی سیاسی به خصوص پس از سرنگونی دولت قانونی مصدق گردید

نویسنده گرامی‌! تحلیل مسایل تاریخ معاصر ایران به همان سادگی‌ درسی که در مدارس جمهوری اسلامی به دانش آموزان دیکته می‌‌شود نیست. از سقوط دولت زنده یاد مصدق سخن می‌‌گویید و توجه به این ندارید که عزل ایشال منع قانونی نداشت (از مصاحبه دکتر عباس میلانی). آنهم در زمانی‌ که کشور به ورشکستگی کشیده شده بود و با اتخاذ سیاست‌های اشتباه، نه تنها تعاملی مثبت با کشور‌های جهان بوجود نیامد که بسیاری از حقوق ایران به هدر رفت و مجبور به فروش نفت به نصف قیمت به چین شدیم. (از اینجا بخوانید) از سوی دیگر، باید باید قضاوت کرد که آیا استقلال ایران، در دوران طلایی امام تهدید شد و یا زمانی‌ که با اقتدار، ژاندارم منطقه پر تنش خاورمیانه بودیم و جزیره‌ ثبات!

از تمام این درس‌های تاریخی‌ هم که بگذاریم، باید از نویسنده جرس پرسید که گفتن از این مباحث قدیمی‌ و تنش زا چه ربطی‌ به سیاست امروز ایران و جنگ احتمالی‌ ایرانی‌ و اسراییل دارد!

کمی‌ هم به ایران بیاندیشیم...

نوشته پیشین من در این مورد:
اسلام رحمانی "جرس" یا دروغ ، سانسور و افترا؟

*کاریکاتور از رادیوزمانه

۹ نظر:

  1. bebakhshid akhare maghale ro ham bekhooni in yad dashte mehman hast. pas harfaye shoma bayad baraye nevisande bashe na jaras.

    پاسخحذف
  2. ۱- اشکال شما در این مقاله اینست که سبزهای لجنی ولایی را اپوزیسیون رژیم خوانده اید. از همان اول با این فرضیه اشتباه به نتایج نادرست رسیده اید که بقول معروف، خست اول چون نهد معمار کج/تا سریا میرود دیوار کج/
    جنگ مافیاهای سبز و سیاه نظام به هیچ عنوان نه ربطی به مردم، منافع و خواستهای تاریخی جامعه ایران دارد و نه مافیای سبز لجنی رژیم را میتوان به هیچ عنوان به عنوان اپوزیسیون رژیم به حساب آورد.طبیعی است که هر جز منافع رژیم بخطر بیفتد، تمامی مافیاهای ان، اختلافات خود را که ماهیتی قدرت طلبانه و انحصار طلبانه دارد کنار گذاشته و برای حفظ رژیم با هم متحد میشوند.

    ۲- هیچیک از جنها های رژیم، از جمله و بالاخص جناح موسوم به اصلاح طلب که امروز سبز هم شده اند، بلندگوی خواستهای انقلاب مردم نیستند، اینان سرکوبگران انقلاب ۵۷ و انقلابیون ان هستند. نگاهی به قبرستان خاوران به عنوان مثال، خیلی چیزها را نشان میدهد. قانون اساسی رژیم هم طبیعتا بیانگر خواست مردم برای انقلاب نبود. این قانون دقیقا بر ضد تمام ان مطالباتی بود که مردم برایش بپا خاستند.

    ۳- گفته آقای دکتر میلانی در مورد فقدان ممنوعیت قانونی برای برکناری مرحوم دکتر مصدق، یک نوع سفسطه و مغلطه است. مرحوم دکتر مصدق خود در کتاب "تالمات دکتر مصدق" بخوبی استدلالهای قانونی کودتاچیان ۲۸ مردادی را برای دادن پوشش قانونی به کودتا و برکناری دولتش زیر سوال برده و بطلان استدلال کودتاچیان ۲۸ مردادی را برملا میسازد.
    تمام حرف دکتر میلانی اینست که خود مرحوم دکتر مصدق در دادگاه بارها گفته که دستخط برکناری نخست وزیر توسط شاه جعلی است. دوست عزیز، وقتی شما حرفی را از کانتکست اصلی و از فضا و متن ان جدا کرده و مجرد کنید، میتوانید هر چیزی را به ان بخورانید و هر کاری با ان بکنید. به این میگویند سفسطه. قانون اساسی مشروطه به خوبی بطلان استدلال کودتاچیان را نشان میدهد. اما حتی دکتر مصدق هم جانانه در دادگاه خودش، با استناد به قانون اساسی مشروطه این بر کناری غیرقانونی را به رخ کودتاچیان میکشد.
    البته در دادگاه دکتر مصدق در مورد دستخط شاه و مخدوش بودن انهم صحبت نمود، اما نه برای اثبات غیر قانونی بودن برکناری دولتش توسط کودتاچیان، بلکه در پاسخ به سوال دادگاه در مورد دریافت دستخط شاه. دکتر مصدق با نهایت تاسف دچار این خوشباوری بوده که شاه هرگز علیه مردمش دست به کودتا نمیزند. به همین علت هم علیرغم اصرار مکرر وزیرانش از جمله مرحوم فاطمی، حاضر به منحل کردن دربار، این کانون دسیسه های انگلیس و آمریکا بر علیه مردم و اعلام جمهوری نشد. نتیجه این خوشخیالی و اعتماد به دستگاه بیگانه ساخته و سلطنت بیگانه خواسته پهلوی، کودتای ۲۸ مرداد بود.جای تعجب ندارد که دکتر مصدق دستخط شاه را مخدوش میدانست و با خودفریبی آنرا باور داشت.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. مورد ۱، ۲ شما هم واقعا من موندم چی‌ توضیح بدم.. شما حتی مقاله من رو دقیق نخوانید که من رو متهم می‌‌کنید که اپوزیسیون رو محدود به اصلاح طلبان می‌‌کنم! در تحلیل شما البته لحن رایج مجاهدین هم جالب است

      حذف
  3. "دکتر مصدق خود در کتاب "تالمات دکتر مصدق" بخوبی استدلالهای قانونی کودتاچیان ۲۸ مردادی را برای دادن پوشش قانونی به کودتا و برکناری دولتش زیر سوال برده و بطلان استدلال کودتاچیان ۲۸ مردادی را برملا میسازد."........../////////

    فکر نمی‌‌کنید برای روشن شدن این موضوع رفرنس دادن از کتاب خود دکتر مصدق توجیه خوبی‌ نباشد؟! احتیاج به بررسی تمام منابع و افراد است عزیز جان و نه تنها خواندن کتاب شخصی‌ که خود در مساله دخیل بوده است و یک پای ماجرا‌

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. آقای داریوش
      شما مطلبی از دکتر میلانی آوردید که در ان اشاره به تایید تلویحی مصدق بر حق شاه بر برکناری مصدق داشت. آیا نباید مطلب خود دکتر مصدق را در توضیح مطلب و چرایی مخالفتش با دستخط شاه و خودداری اش از استعفا بدستور شاه را آورد؟ آیا قرار است که هر حرفی راجع به دکتر مصدق زد قبول کرد، بدون آنکه به خود شخصی که راجع به وی صحبت میکنید و مراجعه کرد و از وی پرسید که چرا چنین کردی؟ آخر این که خیلی فاشیستی است. این که مصداق محاکمات غیابی است. صد رحمت به بیدادگاه های ده دقیقه ای جمهوری اسلامی!!! من نمیدانم در حالیکه شما سخنان آقای میلانی را روی سر گذاشته و حلوا حلوا میکنید، چرا حاضر نیستید به دفاعیات خود دکتر مصدق رجوع نمایید؟ چه اشکالی دارد که از دفاعیات کسی استفاده نمایید که متهمش میکنید؟ ضمنا من مخالفتی با استفاده از مراجع مختلف ندارم. چرا شما از منابع دیگر استفاده نکردید؟
      از منابع مهمتر، اسناد و مدارک قانونی است. مشکل سلطنت طلبان آنست که اصلا اسناد را قبول ندارند. من بارها با ایشان صحبت کرده ام و بیشتر آنان متفق القول میگفتند که بهیچ عنوان اسناد سیا و آمریکاییها را قبول ندارند. تک و توک افراد باسوادی که در بین آنها هستند، با علم به اینکه چنین حرفی چقدر سخیف و مهمل است، به سبک آقایان میلانی و میرفطروس و غیره، سعی در توجیه و مغلطه دارند.
      شما از کتاب آقای دکتر میلانی دلیل آوردید و منهم با استناد به کتاب تالمات دکتر مصدق که در ان به قانون اساسی استناد شده، دلیل آوردم. کتاب دفاعیات دکتر مصدق هم سند دیگری است. قانون اساسی مشروطه هم که خوشبختانه موجود است. آیا قانون اساسی مشروطه را قبول دارید؟
      آیا استدلال من اشکالی دارد؟ بیایید راجع به چرایی نادرستی استدلال من صحبت کنید. اگر حرف من خلاف قانون اساسی مشروطه است، بیایید راجع به ان صحبت کنیم. اگر استدلالات دکتر مصدق بر مبنای قانون اساسی مشروطه مخدوش است، بیایید راجع به ان صحبت نماییم. اما اگر استدلال دکتر مصدق درست است و قانونی، که چنین نیز هست، چه اشکالی دارد که این استدلال از زبان دکتر مصدق مطرح شود. مگر آیا نباید حرف حق را حتی اگر روی سنگ هم نوشته شده باشد، پذیرفت؟
      بنا به دلایلی که مفصلا هم آوردم، حرفهای آقای دکتر میلانی مصداق مغلطه و سفسطه است. حال اگر دلایل من اشکالی دارند، بیایید راجع به ان صحبت نمایید.

      حذف
    2. دوست عزیز! منطق حکم می‌‌کنه من سخن فردی چون دکتر میلانی رو بپذیرم و نه کسی‌ که با نام ناشناس پیامی می‌‌گذارد. منابع من هم تنها یک ویدئو از آقای میلانی نیست و در این مورد تا حدی مطالعات خوبی‌ داشتم.. این نوشته من را هم اگر فرصت کردید بخوانید:

      http://www.khorshidneshan.blogspot.com/2012/03/blog-post_24.html

      لطفا به کتاب خود دکتر مصدق رجوع نکنید چون من هم در این منازعه به کتاب شاه رجوع نمی‌‌کنم و در این مورد باید نظرات افراد بی‌ طرف را شنید و نه کسانی‌ که ذینفع هستند. من روی حرف‌های خودم تعصب ندارم و اگر به این معتقد شوم که در این مقاله حرف اشتباهی‌ زدم یا دکتر میلانی اشتباهی‌ کرده، حتما اون رو اعلام می‌‌کنم.



      داریوش

      حذف
    3. فرموده اید که: "دوست عزیز! منطق حکم می‌‌کنه من سخن فردی چون دکتر میلانی رو بپذیرم و نه کسی‌ که با نام ناشناس پیامی می‌‌گذارد....."


      نه جناب، منطق حکم نمیکنه که شما مغلطه و سفسطه را حتی از استاد آقای میلانی هم بپذیری. منطق ابزار های خاص خودش را، برای تجزیه و تحلیل حرف و درستی ان در اختیار دارد، که قطعا شهرت در بین ان نیست. ان چیزی که حکم میکنه که شما حرف یک آدم مشهور را بپذیری، اسمش منطق نیست، اسمش "تقلید" است. منطق هیچوقت حکم نمیکنه که سفسطه و مغلطه از کسی با هر تیتر و عنوانی پذیرفته بشه. به عبارت بهتر، مغلطه "من یقال" (چه حرفی زده شده) بجای "ما یقال" (چه کسی آنرا گفته) در منطق به عنوان مغلطه نوع یک شناخته شده که از رایجترین انواع مغلطه است.

      در مورد استفاده از کتاب شاه، حتما به ان رجوع کنید. خود دکتر مصدق در کتاب "تالمات دکتر مصدق"، به کتاب شاه رجوع نموده و به ان مو به مو پاسخ داده است.قطعا کتاب شاه هم به عنوان یک طرف دعوا باید مورد مداقه و بررسی قرار گیرد، چرا که نه.
      از ان گذشته وقتی امثال میلانی به کتاب و دفاعیات دکتر مصدق اشاره میکنند تا مغلطه خود را جا بیندازند، منطق حکم میکند که برای رفع ابهام به همان کتب مورد اشاره آنها رجوع نمود و سفسطه و مغلطه آنها را افشا نمود.

      حذف
  4. احمد
    آقای ناشناس که کامنت طولانی گذاشتی
    واقعا فکر کردی این طرفداران شاه شیخ را میشه متقاعد کرد که حق با مصدق بوده؟؟
    کسی که مصدق را حق نداند دیگر چه انتظاری از او میتوان داشت؟؟
    سلطنتیون که کودتا دست ساخته ارتجاع استعمار انگلیس امریکا مهره هایی مثل شعبان بی مخ را انقلاب مینامن
    طرفداران شیخ هم که اساسا مصدق را قبول ندارن به دنبال کاشانی کودتاچی هستن
    در نهایت مرگ بر شاه و شیخ

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. آقای احمد
      من همان ناشناسی هستم که ان کامنت طولانی را گذاشتم. من بارها با طرفداران شاه صحبت کردم و آنها کلا مساله را از بیخ منکر میشوند. بسیار هم میگویند که اصلا اسناد سیا و اینتلیجنت سرویس را که مورد استناد مورخان تاریخ است، قبول ندارند. خنده دار آنست که جابجا هم به سبک آقای رضا پهلوی، مساله را به "تاریخدانان" محول میکنند و آنرا بدست بررسی های تاریخی میسپارند. انگار شنونده ایرانی را انقدر احمق دیده اند که متوجه فرار اینان از پاسخگویی نیست.
      برخلاف تصور شما من برای متقاعد کردن شیخ و شاه نیست که اینها را میگویم. اینها غلطی کرده اند و راهی هم جز فرار بجلو ندارند. درست مثل دزدی که پس از گیر افتادن بدست پاسبان باید همه چیزرا منکر شود. اما آخر خیلی زشت است که اینان به این صورت و به سبک امثال آقای میلانی، به فهم و شعور شنونده ایرانی توهین میکنند و کسی هم پاسخی به اینان ندهد. آخر یکی باید صدایش در بیاید که ........آقای عزیز ........خودتی!
      به تقلید از فردوسی باید گفت:
      شه و شیخ هر دو در گور به / وطن پاک از این هر دو ناپاک به /

      حذف

تمام نظرات را می‌‌خوانم و اگر سخن تازه‌ای باشد، پاسخ می‌‌دهم. تنها خط قرمز "خورشید نشان"، ناسزا گویی و آوردن واژگان توهین آمیز است که با پوزش بسیار، حذف می‌‌شوند; و بجز آن، پذیرای هر اندیشهٔ مخالفی هستم. از خوانندگان گرامی‌ خواهش می‌‌کنم که از باز کردن "لینک" هایی که در بخش گفتمان‌ و بوسیلهٔ کاربران ناشناس گذشته شده است خود داری کنند که برخی‌ از آنها مشکوک به آلودگی "تروجان" و "بد افزار" هستند!