به همین راحتی قصد کشتن سعید ملک پور را دارند. اعدام که
البته عادی است و آنقدر خبر آن را میشنویم که نشنیدن از آن بیشتر عجیب
است. برای بسیاری که خبرش آنقدر اهمیت ندارد که نرخ
ارز را ساعت به ساعت
بدانند. آنان اعدام نه یک هموطن که انسانی را تفریح و کاری طبیعی
میدانند و به پای چوبه دار هم میروند و "الله اکبر" گویان، دست پا زدن همنوع خود را تماشا میکنند.
ایرانیان خارج از کشور چه واکنشی نشان میدهند؟
ایرانیانی هستند که به حق درد وطن دارند و اوضاع ایران را به روز دنبال
میکنند و اعتراض میکنند و بیانیه میدهند و تظاهرات بر پا میکنند تا
افکار عمومی جهان بیشتر از اوضاع ایران بداند. کیست که نداند
آنان از همه چیز خود مایه میگذرند و هم چون ایرانیان گمنام دیگر،
به امیدی هستند که فردای متفاوت در ایران را رقم بزنند و دوباره بر خاک وطن
قدم بگذارند.
از سوی دیگر ولی گروههای سیاسی اپوزیسیون امروز مثل قارچهای نارس در خارج از کشور
بیرون آماده اند و دفتر و دستکی راه انداخته اند و وبسایت و مرام
نامه و رای گیری و منشور حزبی. همه امروز انگار اپوزیسیون شده اند
و اگر رژیم برود، قصد دارند که "چلپی" نوع وطنی آن باشند. به زعم خودشان
فعالیت سیاسی دارند و ولی همه برای قدرت است. کارشان جلسات بی خاصیت و
کنفرانسهای تکراری و البته، مصاحبه کردن و معروف شدن است.
سایتهای اینترنتی را نگاه کنید و ببینید که چند گروه سیاسی و اپوزیسیون خارج از کشور برای سعید ملک پور و "ملک پور"ها بیانیه داده اند؟
چند گروه سیاسی، ایرانیان خارج از کشور را برای تظاهرات و اعتراض به خیابان فرا خوانده اند؟
چرا باید در تظاهراتی که ایرانیان ساکن تورنتو برای حمایت از ملک
پور ترتیب میدهند، تنها ۵۰ نفری جمع شوند؟ آن هم در کشوری که ملک پور اقامتش را دارد و
همسرش آنجا زندگی میکند و باید بیشترین اعتراضها آنجا باشد؟
به یک گروه سیاسی در کانادا پیامی دادم و به عنوان یک ایرانی از آنها توضیح خواستم. پاسخ آمد که مجاز نیستند که اعلامیه صادر کنند و دست به اعتراض (به نفع و یا ضرر فرد خاصی) بزنند!
خود حدیث مفصل بخوان...
لینک نوشته در وبسایت بالاترین
من، که از پژمردن یک شاخه گل
از نگاه ساکت یک کودک بیمار
از فغان یک قناری در قفس
از غم یک مرد در زنجیر-حتی قاتلی بر دار-
اشک در چشمان و بغضم در گلوست
ونه درین ایام، زهرم در پیاله، اشک و خونم در سبوست
مرگ او را از کجا باور کنم
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
وای! جنگل را بیابان می کنند
دست خون آلود را در پیش چشم خلق پنهان می کنند
هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا
آنچه این نامردمان با جان انسان می کنند
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
فرض کن: یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست
فرض کن: جنگل بیابان بود از روز نخست
در کویری سوت و کور،
در میان مردمی با این مصیبت ها صبور
صحبت از مرگ محبت، مرگ عشق
گفتگو از مرگ انسانیت است!
فریدون مشیری
خود حدیث مفصل بخوان...
لینک نوشته در وبسایت بالاترین
من، که از پژمردن یک شاخه گل
از نگاه ساکت یک کودک بیمار
از فغان یک قناری در قفس
از غم یک مرد در زنجیر-حتی قاتلی بر دار-
اشک در چشمان و بغضم در گلوست
ونه درین ایام، زهرم در پیاله، اشک و خونم در سبوست
مرگ او را از کجا باور کنم
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
وای! جنگل را بیابان می کنند
دست خون آلود را در پیش چشم خلق پنهان می کنند
هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا
آنچه این نامردمان با جان انسان می کنند
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
فرض کن: یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست
فرض کن: جنگل بیابان بود از روز نخست
در کویری سوت و کور،
در میان مردمی با این مصیبت ها صبور
صحبت از مرگ محبت، مرگ عشق
گفتگو از مرگ انسانیت است!
فریدون مشیری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
تمام نظرات را میخوانم و اگر سخن تازهای باشد، پاسخ میدهم. تنها خط قرمز "خورشید نشان"، ناسزا گویی و آوردن واژگان توهین آمیز است که با پوزش بسیار، حذف میشوند; و بجز آن، پذیرای هر اندیشهٔ مخالفی هستم. از خوانندگان گرامی خواهش میکنم که از باز کردن "لینک" هایی که در بخش گفتمان و بوسیلهٔ کاربران ناشناس گذشته شده است خود داری کنند که برخی از آنها مشکوک به آلودگی "تروجان" و "بد افزار" هستند!