هرچند نبینی تو ولی ملت ایران ..شیریست که بر پرچم خورشید نشان است

۱۳۹۰ دی ۲۵, یکشنبه

سایت های سبز چگونه یک شخصیت سیاسی را نادیده می گیرند (از وبسایت گویا)


"... من واقعاً عذر می‏خواهم که این سئوال را به این شکل می‏خواهم مطرح کنم. ولی برخی از گروه‏ها اساساً شما را قبول ندارند. یعنی حتی اگر دقت کنید، در مقابل شکایتی که از آقای خامنه‏ ای کرده بودید، برخی از رسانه‏ های متعلق به جریان‏های فکری، اساساً شما را به رسمیت نمی‏شناختند و اخبار آن را هم حتی پوشش ندادند. چطور می‏توانید در جایگاهی که هنوز نمی‏توانید گروه‏ های سیاسی را با خودتان همراه کنید، یا بخش‏هایی از آن‏ها را متقاعد کنید که می‏خواهید همراه و یاری‏گر مردم باشید، نه رهبر، چطور می‏توانید [از شورای ملی سخن بگویید؟]..." «بخشی از گفت و گوی مسیح علی نژاد با رضا پهلوی» 

ما هنوز خیلی مانده است به فوت و فن های سایت‌داری و رسانه‌داری آشنا شویم. یک فن هایی هست، یک تکنیک هایی هست که باید سال ها کار کرد و استخوان خرد کرد تا آن ها را فرا گرفت. آخرش هم می بینی که خیلی چیزها را نمی دانی و یکی یک فن به تو نشان می دهد که همین طور حیران و انگشت به دهان می مانی. 

مثلا به این روزها می گویند، عصر اطلاعات و گردش آزاد خبر. تو یک آدم ساده هستی مثل من که فکر می کنی اطلاعات یعنی هر اطلاعاتی و خبر یعنی هر خبری. نه بابا! این طوری ها هم نیست. اول از همه تو باید ببینی این اطلاعات و خبر مربوط به چه کسی ست. این یعنی گام اول در رسانه داری ایرانی. حالا تازه ماجرا از این جا شروع می شود. بسته به این که این اطلاعات و خبر مربوط به کیست تو جایگاه و ابعاد شاخ و برگ آن را و نحوه ی انتشار و پخش اش را تعیین می کنی. بگذارید مثال بزنم روشن شوید:

مثلا رسانه ی شما رسانه ی سبز است. یک نفر به نام حسینقلی مستعان، یک مطلب می نویسد در باره ی حد و حدود برخورد سنگ با کله ی شخص زانی در زمان سنگسار و نظر حکیم آخوند خراسانی در این مورد، یا برخورد شلاق با پوست محکوم به حد، و روایت ابن هشام از آن. این اطلاعات چون از طرف فرد خودی ست و این فرد در ذهن و دل ما جایگاه والایی دارد، مطلب اش هم به اندازه ی خودش مهم می شود می رود در راس اخبار. 

عکس آن نیز صادق است، یعنی یک نفر هست مثلا به نام رضا قلی سوادکوهی. ما از این آدم به دلایل تاریخی خوش مان نمی آید. بابایش یک جورهایی بوده، خانواده اش هم یک جورهایی بوده، پس نتیجه می گیریم که خودش هم یک جورهایی ست. ژن ژن است و به قول سعدی، تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است. اصلا ما این جا می شویم یک پا مدرس پداگوژی و می گوییم عاقبت گرگ زاده گرگ شود گرچه در امریکا بزرگ شود. خب چنین آدمی را چه کار باید کرد؟ هیچی به او رسمیت نداد. رسمیت نداد یعنی چی؟ یعنی این که با او رفت و آمد نکرد، با او صحبت نکرد، از او خبر و اطلاعات منتشر نکرد، به عبارتی او را بایکوت کرد. این جوری او رسمیت پیدا نمی کند و ما حسینقلی مستعان را لانسه می کنیم و او بزرگ می شود و احتمالا در فردای ایران نقش مهمی را ایفا خواهد کرد. 

حالا این ها را گفتیم برای چی؟ هیچی خواستیم به شما یاد بدهیم چه جوری به یکی رسمیت بدهید و به یکی ندهید. خب می خواهید یاد نگیرید، نگیرید دیگر چرا فحش می دهید؟!

تمام این نوشته را به قلم ف‌‌. میم. سخن و از وبسایت گویا بخوانید

*کاریکاتور از رادیوزمانه

پی‌‌نوشت- یک سالی‌ پیش بود و آیت الله وحید خراسانی انتقاد سختی به دولت می‌‌کنند و احمدی نژاد را به باد انتقد می‌‌گیرند که چرا به طرفداران فرقه ضاله (!) مسیحیت اجازه تبلیغ در جمهوری اسلامی داده شده است. سیل تبریک‌ها و تمجید‌ها در سایت‌های اولترا سبز شروع شد و یکی‌ هم مثل خزعلی فرمودند که نهنگ خراسان از خواب بیدار شده اند و موضوع داغ در بالاترین هم زدند! یکی‌ هم مثل من که به آیت الله انتقاد کردم، تنها بد و بیراه بود که نصیبم را کرد!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

تمام نظرات را می‌‌خوانم و اگر سخن تازه‌ای باشد، پاسخ می‌‌دهم. تنها خط قرمز "خورشید نشان"، ناسزا گویی و آوردن واژگان توهین آمیز است که با پوزش بسیار، حذف می‌‌شوند; و بجز آن، پذیرای هر اندیشهٔ مخالفی هستم. از خوانندگان گرامی‌ خواهش می‌‌کنم که از باز کردن "لینک" هایی که در بخش گفتمان‌ و بوسیلهٔ کاربران ناشناس گذشته شده است خود داری کنند که برخی‌ از آنها مشکوک به آلودگی "تروجان" و "بد افزار" هستند!