نوشته جنجالی خانم الاهه بقراط در کیهان لندن (+) را آقای رضا پرچی زاده پاسخ
دادند (+) که آن هم حرف و حدیث زیادی به همراه داشت. ابتدا اینکه در بسیاری جهات مقاله خانم بقراط را نپسندیدم; گرچه نوشته
آقای پرچی زاده را هم پراشکال دیدم و با اینکه به حسن نیت ایشان شکی نیست،
ولی در پارهای موارد بی انصافی کردند.
ایراد من به نوشته جناب پرچی زاده در پنج مورد مشخص است:
۱- قضیه کشف حجاب رضا شاه
ایشان مینویسند:
...چشم را بر این حقیقت می بندد که چادر از سر مردم کشیدن به زور و علی رغم میل باطنی شان نه تنها «اقدام ترقی خواهانه» نیست، بلکه استبدادی است که به لباس کار فرهنگی ملبس شده. با زورسالاری که نمی توان ذهن مردم را مدرن کرد. مدرنیته، ابزار فرهنگی و آموزش می خواهد و انجامش صبر و سعه صدر می طلبد، چیزی که پهلوی اول در چشم و هم چشمی با همسایه اش آتاتورک آن را از کف داده بود، اگر نگوییم که از ابتدا نداشت. به عبارت دیگر، کشف حجاب زمانی ارزش فرهنگی-اخلاقی دارد که زن ایرانی، با آگاهی به اختیار شخص خویش بر بدنش، خود مقنعه و چادر از سر و بدن بردارد؛ وگرنه هر چقدر که به او زور آوری که چادر را بردار، در گوش جانش نمی رود و نتیجه اش همین می شود که...
ابتدا اینکه "چشم و هم چشمی" تفسیر
کردن کارهای بزرگ رضا شاه با آتاتورک را از شخص آکادمیک و تاریخ خواندهای چون آقای پرچی زاده نپسندیدم.
نسل من و ایشان در دوران انقلاب پرورش یافت و سالها از دوران سیاه پهلویها
برای ما تکرار کردند تا ملکه ذهنمان شود و انگار برای ایشان شد و همان اصطلاحات کتاب تاریخ مدارس جمهوری اسلامی را تکرار میکنند.
انگار تفسیر بغض آلود و احساسی کردن از گذشته ، حوادث و گذارهای تاریخی
شیوه همیشگی برخی از ما است و این نه به رتبهٔ علمی باز میگردد و نه
جایگاه اجتماعی و گاهی نگاه چنان جهت دار میشود که به جز اندیشه و دین و
مسلک خود همه را نادرست و بیجا میدانیم; در حالی که لازم است که هر پیش
آمدی را در ظرف زمانی خود بررسی کرد و شرایط و احوال آن دوره را هم در نظر
گرفت و جز این نتیجه گیری ما ناصواب است.
در زمان پس از دوران سیاه قجری که زن نه آزادی داشت و نه دخالتی در
"اجتماع" و "بیرون از خانه" که حتی حق انسانی هم برایش قایل نبودند و
حکم وسیله را در آشپز خانه و بستر داشت، رضا شاه سختترین کار عمرش را کرد
که به ایرانیان نگویند "وحشی" و "عقب افتاده" و نیمی از ایرانیان که اسیر
در خانه بودند وارد اجتماع شوند و به دانشگاه بروند و تحصیل کنند، گرچه
نیم قرنی بعد عده ای بگویند که دولت سکولار رضاشاه زنان بسیاری را به دلیل
کشف حجاب خشونت آمیز خانه نشین کرده بود.
آقای پرچی زاده عزیز! آیا واقعا میاندیشید که در آن دوران سیاه و
میان جامعه مرد سالاری که زنان را اجازه خروج از خانه هم نمیداد و زنان
جزو لوازم آشپزخانه و اتاق خواب شمرده میشدند، می شد با "ژستهای روشنفکری" و
سپردن حق انتخاب به زنان تغییری ایجاد کرد؟
۲- نفوذ روحانیت در حکومت در زمان محمد رضا شاه
ایشان میگویند:
"ارتجاع سیاه"ی که شاه در اوایل دهه چهل به روحانیت نسبت داد، بیشتر به هوای اعتراض پر سر و صدای شخص خمینی به لایحه کاپیتولاسیون، انجمن های ایالتی و ولایتی، قانون حمایت از خانواده، و حق رای زنان بود، تا به خاطر مخالفت جمعی و سازماندهی شده روحانیون با طرح های ایشان؛ و تنها در دهه پنجاه بود که ارتجاع سیاه، رنگی تیره تر و موضعی جدی تر و تقریبا هم سطح «ارتجاع سرخ» به خود گرفت
کاش ایشان میگفتند که در سال ۴۲ و با تصویب
لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی که در آن به زنان حق "رای دادن"
اعطا گشته بود، نخستین مخالفت ها را آیات عظام حائری، گلپایگانی، شریعتمداری و
خمینی کردند که در تلگرافی به شاه، آن را لطمهای به اسلام و مخالف شرع
دانستند. به دنباله آنها، سایر آیات عظام و روحانیون هم به حمایت برخاستند و صرف اعتراض کردن آقای خمینی نبود! جالب که نهضت آزادی و مهندس بازرگان نیز در اعلامیهای به مخالفت
با این قانون پرداختند.
در ۱۵ خرداد ۴۲ مخالفین به اعتراض آمدند و ضمن محکوم کردن دیکتاتوری، تقاضای لغو تساوی حقوق زنان را نمودند. تخریب وسایل حمل و نقل عمومی و آتش زدن منازل و کتابخانهها و مضروب کردن زنان بی حجاب هم از نتایج اعتراضات ۱۵ و ۱۶ خرداد بود. در واکنش به آن مخالفتها، دولت امیر اسد الله علم، شرکت بانوان در انتخابات را مسکوت کرد و شرط سوگند به قرآن (و نه دیگر کتب آسمانی) را بازگردانید.
در ۱۵ خرداد ۴۲ مخالفین به اعتراض آمدند و ضمن محکوم کردن دیکتاتوری، تقاضای لغو تساوی حقوق زنان را نمودند. تخریب وسایل حمل و نقل عمومی و آتش زدن منازل و کتابخانهها و مضروب کردن زنان بی حجاب هم از نتایج اعتراضات ۱۵ و ۱۶ خرداد بود. در واکنش به آن مخالفتها، دولت امیر اسد الله علم، شرکت بانوان در انتخابات را مسکوت کرد و شرط سوگند به قرآن (و نه دیگر کتب آسمانی) را بازگردانید.
آقای پرچی زاده عزیز! حق با شماست و روحانیت در دوران شاه فقید پر و
بال گرفتند و شمار مراکز مذهبی چندین برابر شد. ولی آیا تمام مسوولیت بر دوش شاه است؟ پس حساب مردم چه بود که با هر اعلامیه ای،
بازار تعطیل میکردند و به خیابان میریختند و دولت ساقط میکردند؟
مردمی که حتی ازعید نوروز خود برای مخالفت با شاه میگذشتند که قوانین
آزادی زنان تصویب نشود! حساب کارهمان روشنفکران چه بود که به دام روحانیت افتادند و خواستند که با حربه دین با شاه مبارزه کنند؟
۳- جایگاه نهاد روحانیت در آینده ایران
ایشان میگویند که:
خانم بقراط چراغ سبزی هم به «نهاد مذهبی» – و نه صرف مذهب – نشان می دهد، و آن را در آینده سیاست ایران، همچون گذشته، شریک قدرت سلطنت می کند
و این را از این گفته خانم بقراط نتیجه گرفته بودند که گفته بود:
تا پیش از انقلاب اسلامی، نهاد روحانیت در کنار نهاد پادشاهی، حتا پیش از اسلام، در دوران موبدان زرتشتی، از اعتبار و منزلتی برخوردار بود که جمهوری اسلامی آن را به گونه ای گسترده و تصورناپذیر بر باد داد. هیچ عجیب نخواهد بود اگر بخشی از روحانیت، که من فکر میکنم هر چه می گذرد بر شمار آنها افزوده خواهد شد، به دنبال باز یافتن امنیت و اعتبار دین و نهاد خویش در کنار نهاد پادشاهی باشد
البته آنچه که من برداشت کردم متفاوت بود و پیدا نیست که چطور بر آقای پرچی زاده، لزوم حضور روحانیت در سیاست از سخنان خانم بقراط متبادر شده است! رضا پهلوی در کتاب "نسیم دگرگونی" می نویسد:
میتوان روحانیت را از تالارهای حکومتی به مساجد بازگرداند; این نه به صورت تحقیر آمیز که باید همراه با شناخت از مصلحت آنان و اسلام صورت گیرد.
نهاد روحانیت را نمیتوان یکسره منکر شد و به ضعم بسیاری عمامه از سر آنها
برداشت و یا از دکلهای برق به دار کشید! مهم آن است که آنان به شغل اصلی
خود باز گردند و در هیچ رکن جامعه، خود را محق به داشتن مسوولیت ندانند.
پیشنهاد "واتیکان" کردن قم، امروز منطقی جلوه میدهد که سه دهه پیش مرحوم
بختیار به ملت ایران ارایه داد و ولی چه افسوس که همه مسخ بودند و "مرغ طوفان" را سر
بریدند!
۴- بهتان زنی!
ایشان کلمهای از گفتههای آقای رضا پهلوی را بر میدارند و بدون اینکه تمام حرف ایشان را بازگو کنند، نتیجه گیری می کنند که:
خانم بقراط به خطا "سکولاریسم" تنها را اکسیر شفابخش درد ایران می داند، و به استبدادِ محتمل یا قطعیِ محمول بر آن گونه سکولاریسم ایرادی نمی بیند؛ و این دقیقا ترجمان همان موضع معروف امروز رضا پهلوی است که "حکومت ایران سکولار باشد، نوع آن فرقی نمی کند".
دوست عزیز! چکیده دو کتاب آقای پهلوی در همین
وبلاگ آمده است که برای روشن شدن قضیه با صرف کمی وقت میتوانید آنها را بخوانید. "سکولار
بودن" را ایشان تنها لازمه اولیه یک نظام مردم سالار میدانند و همیشه تاکید بر
دموکراسی، حقوق بشر، نهادهای نظارتی، قوه قضایی و ارتش مستقل، مطبوعات و
سندیکاهای آزاد و منتقد دارند که ضامن یک حکومت دموکرات است. ایشان حتی
صندوق رای را هم پایان بخش و تضمین نهایی برای نهادینه شدن و باقی ماندن
دموکراسی نمیدانند و دراینباره به کرات توضیح داده اند (+). انصاف آن بود که
از سخنان ایشان به صورت گزینشی و برای رسیدن به نتیجه گیری مطلوب خود
استفاده نمی کردید.
۵- تعمیم دهی به تمام مشروطه خواهان!
در پایان مقاله آقای پرچی زاده آمده است که:
این مشت-نمونه-خروارِ شیوه گفتمان رسانه ای حرفه ای کمپ سنتی در عرصه سیاسی ایران معاصر است، و متدولوژی یا روش-شناسی آن هم، چنانکه دیدیم، این است که معمولا در مقصود نهایی اش صراحت ندارد، به همه مخالفان و منتقدان ناسزا می گوید و آنها را تحقیر می کند، تاریخ را سودجویانه تحریف می کند، از فاکت ها نتیجه گیری مغلوط نموده آنها را مصادره به مطلوب می کند، فرصت-طلبی می کند، مردم را به سینه زدن زیر عَلَمِ "شاهزاده" می خواند، و در یک کلام، رفتار پوپولیستی دارد؛ و با این وجود، "روشنفکران کوردل و تاریخ ستیز" را به کژ-و-کوژی اندیشه متهم می کند.
به قول معروف، این وسط دعوا سر لحاف ملاست، وگرنه نتیجه کار برای ملت که باید به هر ترتیب در سرمای استبداد بخوابد چندان تفاوتی نمی کند.
دوست عزیز! انگار شما الان خود در چنان جایگاهی نشستید و همه را با یک چوب میزنید و به دلخواه خود نتیجه گیری میکنید. من کسی را ندیدم که مردم را به سینه زنی و برای نظام پادشاهی فرا خواند که امروز تنها سخن
از ایران است و شکل حکومت تنها یک بحث فرعی است و
-به قول شما- دعوا سر لحاف ملا نیست (و لاقل برای من یکی نیست).
مهم دانستن این است که آقای پهلوی خود مدعی پادشاهی
نیستند و میگوید که تنها اگر مردم او را خواستند در چنان جایگاهی
مینشیند و در غیر آن صورت (و حتی چه پادشاه باشد)، یک شهروند عادی است و
همان حقوق را دارد. (از اینجا و اینجا بخوانید)
آقای پهلوی خود در کتابش مینویسد:
آقای پهلوی خود در کتابش مینویسد:
وبه نظر من در این برهه حساس از زمان، بحث و مشاجره کردن در مورد شکل آینده حکومتی در ایران میتواند تفرقه انداز باشد و حتی روند تغییر و تحول حیاتی در ایران را به تعویق اندازد. من هرگز خواستار آن نیستم که سبب چنین تضاد و تفرقهای شوم. برعکس سعی میکنم که به عنوان یک "کاتالیست"، عاملی برای وحدت ملی گردم. هیچ گاه نمیخواهم که تلاشهای آزادی خواهی در ایران حول محور من بگردد و باید هدف تنها آزادی ایران و ایرانی باشد.
اولویت نخست من دفاع از مردم و سوق دادن جامعه به سوی مردم سالاری است و این بجز قیامی و بدور از خشونت ممکن نمیشود. هدف، برگزاری یک همه پرسی آزاد و ملی در آینده ایران است.
kheyli khob bood. dastetan dard nakone va khaste nabashid. ey kash man ham ghalame shoma ra dashtam ta dar rahe roshangariye mardome iran hamghadam mishodim. Ba drood
پاسخحذفنقد ایده ها (و نه اندیشه های)جناب پرچی زاده نیاز به زمان کافی داردولی حداقل در چند جمله میشود ایشان و بسیاری دیگر را از اشتباه مصطلح قیاس جمهوری و م.سلطنتی نجات داد. عبارت «هرtext درcontext خود معنی میابد»یکی از اصول اولیه و بنیانی تفکر است. برای قیاس کیفیت جمهوری و م.سلطنتی در ایران تنها کافیست حکومت پهلوی و جمهوری اسلامی را با هم مقایسه نمایید نه هیچ حکومت دیگر در سرزمینی دیگر. (ساده است شما کدام را ترجیح میدهید؟). بنده شادروان دکتر صدیقی را به عنوان یکی از معدود روشنفکران عقلگرای ایرانی، تنها از مقدمه اش بر کتاب اصول حکومت آتن (نوشته ارسطو و با اهتمام و حاشیه نویسی استاد پاریزی)شناختم. ایشان در این مقدمه واقعگرایی و توجه به واقعیتهای عینی را علت برتری ارسطو بر افلاطون میداند. ارسطو باور داشت که این شرایط تاریخی جوامع است که میبایست در تشخیص نوع حکومتهای آنان لحاظ شود. چنانچه دموکراسی هم که در شرایط تاریخی یونان قرن ۶قبل از میلاد بهترین نوع حکومت برای یونانیان بود ۲ قرن بعد خود عامل زوال و اشغال آن بوسیله اسکندر گردید. نمونه وارونه آن به وضوح در آسیا ، میان قبایل مادی و پارسی و در ایجاد اسطوره شاهنشاهی قابل مشاهده است. دموکراسی نتیجه آداب و رسوم، فرهنگ و باورهای اقوام آریایی است، حتی نگاهی به دموکراسیهای جهان امروز−از هند بزرگترین دموکراسی دنیا در آسیا تا دموکراسیهای اروپا و اروپایی تبارهای دنیا (با فاکتور گرفتن دموکراسیهای ژاپن و کره که باتحمیل امریکا نیمچه پایی گرفته است - چنانچه در ژاپن به عنوان تکنولوژیکترین کشور دنیا هنوز نخست وزیرها پشت درهای بسته انتخاب میشوند و یک حزب برا ی بیش از نیم قرن قدرت را در دست دارد-) این واقعیت را نشان میدهد. اقوام ماد همانند دیگر اقوام ایرانی با همان فرهنگ، آداب ورسوم،، پسرعموهای یونانی خود از اوکراین و شمال قفقاز کنونی به ایران وارد میشوند ولی آن فرهنگ، آداب ورسوم،، مشترک که در یونان، در محیطی کاملا معتدل و بدون وجود هیچ دشمن خارجی امکان و فرصت رشد و ارتقاء به دموکراسی میابد در ایران منتهی به شاهنشاهی(با بار ارزشی خنثی)میگردد. عدم تمرکز و کثرت گرایی شاخصه تمام قبایل آریایی (از جمله اقوام ایرانی) ، از قبایل مادر تا کوچکترین قبایل تشکیل دهنده قبیله مادر بود.چنانچه حتی در کوچکترین واحد تمام قبایل آریایی مرسوم بوده است که تصمیمات شب هنگام ، با گرد آمدن تمام مردان قبیله (در بین قبایل ایرانی گاه زنان حتی در امور تصمیم سازی و رهبری بر مردان هم برتری داشتند، مثال؛ زنان آمازون یا ملکه ماساژتها که کورش در جنگ با او کشته شد) به دور آتش، با مصرف شراب خاصی(هوما و سوما در بین اقوام هند و ایرانی) در حالت نیمه مستی گرفته می شده است. قبایل ماد پس از ورود به ایران و همسایه شدن با بزرگترین و مهیب ترین امپراطوری تاریخ بشر تا آن روزگار برا ی حدود ۲قرن علیرغم مورد تجاوز قرار کرفتن مکرر بوسیله آشوریها ساختار متکثر جامعه خود را حفظ میکنند. هجوم هر چند ساله آشوریها همواره با غارت محصولات و رمه های آنان، قتل عام، سوزاندن و به بردگی بردن زنان و جوانان همراه بود. شکستهای مکرر مادها که نوعی آزادگی نژادی هم برای خود قائل بودند در نهایت توجه آنان را معطوف به واقعیتی کرد که در طرف مقابل وجود داشت ، ولی در میان آنان غائب بود−«شاه»− . اسطوره شاه پس از این کشف و زمانی در ذهن ایرانیان شکل میگیرد(واژه شهریار خوب حتی در اوستا پس از اهورا مزد ا،شاید معادل با اناهیتا بیشترین تکرار را دارد) که آنان با بکارگیری آن از قوم گمنامی که حتی توان دفاع از خود را نیز ندارد به قومی مبدل میشوند که بزرگترین امپراطوری تاریخ بشر تا به امروز را بوجود میآورند. در خاتمه لازم به یادآوری نیست که Context امروز دنیا دموکراسی است و قطعا پادشاهی هم در این Context چاره ای جز تبدیل شدن به یک نهاد تاریخی سمبولیک نخواهد داشت. در Context معاصر ایران وجود نهاد سلطنت هما نطور که در دوره پهلوی مانع بر پایی دیکتاتوری اکثریت گردید ضروری (و نه کافی) است. وجود نهاد سلطنت امکان ایجاد ساختار، فرم و هویت تاریخی−ایرانی− اجتماعی جامعه توده وار و فاقد هویتهای مذکور جامعه امروز ایرانی را فراهم آورده باعث همبستگی ایرنیان میگردد.
پاسخحذف