مصاحبهٔ یکی از استادان ایرانی دانشگاه آکسفورد با رادیوفردا را گوش میدادم که از طرح شکایت علیه مهدی هاشمی میگفت. اصلا بی اخلاقی کارگزاران رژیم و فرزندانشان در جعل مدارک دانشگاهی و دلیل منطقی دکتر کاوه موسوی در بررسی پرونده دانشگاهی فرزند هاشمی بهرمانی-عالی جناب سرخ پوش سابق- را به کنار بگذاریم. این بحث که چرا بسیاری امید به خاندان هاشمی در کمک به برآورده شدن خواستههای دموکراتیک خود دارند و چرا با وجود اینکه هاشمی بارها علیه مردم و مکتب ایرانی موضع گیریهای روشن و غیر قبل تفسیری داشته است و به صرف مظلوم واقع شدن در دعوای با احمدینژاد و خامنهای تبدیل به قهرمان جنبش سبز و ناجی ملت شده است هم به کناری دیگر؛ بخشی از سخنان دکتر موسوی برای من جالب (یا بهتر بگویم ناراحت کننده) بود که از درخواست تعدادی از همکاران ایرانی خود برای بستن پرونده شکایت مهدی هاشمی بنا به مصالح سیاسی سخن گفت. میاندیشم که شرط عدالت ، شرافت آکادمیک و امانت داری از چنین استادانی که خواستار سرپوش گذاشتن بر پروندهای دانشگاهی را شدند سلب شده است و ردای استادی بر آنان برازنده نیست.
۱۳۹۰ فروردین ۱۱, پنجشنبه
۱۳۹۰ فروردین ۹, سهشنبه
چوب تکفیر کدیورها بر سر ناخودیان
جناب محسن کدیور در مقالهای (۱) ابراز نگرانی کرده بودند از خارج شدن سازمان مجاهدین خلق از فهرست تروریستی دولت آمریکا که به زعم ایشون حرکت مردم سالاری مردم ایران رو به خطر میاندازد. کدیور و یارانش هنوز به قدرت نرسیده چوبخط برداشتند و حکم می دهند و اگر مصلحتی بیاندیشند شعار نه غزه، نه لبنان ملت را وارونه میسازند؛ در دامان رهبر حتی لکهای خاکستری از دزدی و خیانت نمییابند و زمانی که مردم مرگ اصل ولیت فقیه را طلب میکنند ندای اصلاح نظام مقدس! جمهوری اسلامی سر میدهند. خمینی هم پیش از سلطنت خود چنین بی محابا هر گروه مخالف شاه را نکوبید و از سر تقیه هم شده بود، همه را دور خود نگاه داشت ولی اینان هنوز دستشان به جایی بند نشده صف خود را از غیر خودیان جدا کردند که وای به زمانی که بر مسندی نشینند. کوچکترین علاقه و وابستگی به سازمان مجاهدین ندارم ولی میاندیشم امثال کدیورها در فردا روزی , حکم تکفیر به هر غیر خودیشان خواهند زد. از این بحث بگذریم که جای سخن بسیاری دارد، امیدوارم که روزی هم در کشورمان روحانیون به جای اصلی خود که همان حوزه و مسجد است بازگردند و سودای سیاست و حکومت را از سر بیرون کنند که این روزگار مقتضای حتی تعاریفی چون "مردم سالاری دینی" هم نیست.
۱۳۹۰ فروردین ۷, یکشنبه
دستگیری سران جنبش سبز و سکوت سنگین حامیانشان
شاید رژیم هیچ گاه تصور این را نمیکرد که پس از دستگیر کردن مهندس موسوی و شیخ کروبی بتواند به این آسانی بر اوضاع مسلّط شود. زمانی که مردم شعار می دادند که اگر سران سبز زندانی شوند ایران قیامت میشود کسی چنین پیش بینی را نمیکرد که نخست وزیر محبوب امام و رییس اسبق مجلس جمهوری اسلامی را بتوان در بند کرد. تمام تحلیلهای سیاسی گواه بر مصونیتشان بود که در بند کردنشان هزینهای گران بررژیم داشت و اکنون رژیم موفق است در بازی زیرکانهٔ خود و گواهش سکوتی سنگین است در داخل و خارج از ایران. اگر به لینکهای داغ شده روزهای اخیر بالاترین نگاه کنیم نشانی از وعدهٔ روز قیامت در ایران نیست که انگار نه خانی آمده و نه خانی رفته است و میدانیم که این سایت جزو یکی از رفرنسهای نظام در سنجش افکار عمومی مردم قرار دارد. شخصاً هیچگاه طرفدار این دو بزرگوار نبودم ولی از حامیان ایشان متعجبم که چطور رهبران خود را فراموش کردند که آن دو به امید حمایت همینان دست به اعتراض زدند!
اخراجیها , معیاری برای سنجش فرهنگ ما ایرانیان؟
دوست عزیزی نوشته بودند در مورد اینکه تماشای فیلم اخراجیها نباید مسالهای حیثیتی شود و نبایست معیاری برای سنجش فرهنگ مردم باشد. پرسش من از ایشان این است که رفتن برای تماشای فیلمی تهوع آور از کارگردانی که زمانی باتوم توی سر همون مردم میزد و امروز بدون ابراز پوزشی به کار خود میبالد آیا بی فرهنگی نیست؟ بر خلاف این دوست عزیز، چنین میاندیشم که نه تنها صحبت در مورد این فیلم مهم است که لاقل برای من و شاید بسیاری دیگر مساله ای حیثیتی باشد.
همیشه برایمان تکرار شد که ایرانی یعنی ملتی با فرهنگ چند هزار ساله، یعنی نجابت یعنی شعور. برایمان گفتند از با ارزش بودن پیوندهای خانوادگی در جامعه ایران و برعکساش در ممالک غربی. از مهربانی و عطوفت و نجابت و چشم پاکی و ناموس پرستی ایرانیان گفتند و در مقابل همیشه سخن از جامعهٔ بی بند و بار و افسار گسیختهٔ غرب بود. میپندارم که قیاس جامعهٔ ایرانی با ممالک پیشرفته غربی برای کسی که چند سالی خارج از ایران زندگی کرده باشد آسان تر است؛ از همین فرهنگ رانندگی خودمان، که آن را با رانندگی در کانادا مقایسه میشود کرد. فرهنگ مردم چنان بالاست و احترام به قانون چنان در وجود این مردم است که شاید برای بعضی ایرانیان تازه وارد به کانادا مضحک به نظر برسد. فرقی نمیکند که شما مرد باشید یا زن، اگر پشت سر یک کانادایی از دری بخواهید وارد شوید حتما برای شما باز نگاه میدارد و یا اگر از بدشانسی هر چه در دست دارید پخش زمین شود، اطرافیانتان سریع تر از خود به یاریتان میآیند.
شاید در سفری دو هفتهای به ایران به اندازهٔ باقی سال در کانادا، دعوا و کتک کاری در خیابان می بینم یا الفاظ زشت میشنوم. اینجا اگر بانویی چند ساعت هم کنار خیابان بایستد متلکی از سوارگان نمیشنود و احساس عدم امنیت ندارد و این را مقایسه کنید با مملکت گل و بلبل خودمان. ورزشگاهشان رو ببینید؛ زن و مرد، پسر و دختر از هر سنی با امنیت تمام به دیدن ورزش مورد علاقهٔ خود میروند و در ایران والدین جرات فرستادن فرزند پسر خود به ورزشگاه را ندارند. اینجا با آرامش و بدون هیچ ماجرایی میشود به بار و دیسکو رفت و خستگی یک هفته کار را از تن درآورد, مگر اینکه برنامه و کنسرت ایرانی باشه تا حتما دیدن یک دعوای ناموسی را تجربه کنید و یا خشمگین از نگاههای کثیف هم وطنتان به دوست دختر خود به خانه بازگردید و بسیاری دیگر.
وقتی استقبال عوام از فیلمی ضد مردمی و ساختهٔ عضو سابق گروههای فشار را میبینم این پرسش برایم پیش میآید که معیار با فرهنگ بودن ما ایرانیان چیست؟ ممنون می شوم من رو راهنمایی کنید.
* کاریکاتور از رادیوزمانه
۱۳۹۰ فروردین ۴, پنجشنبه
از توقیف سلاح های ورزشکاران ایرانی در دوبی تا خلخال پای زن یهودی
خبر کوتاه و مختصر است; تفنگهای تیم ملی تیراندازی ایران در پرواز ترانزیت از دوبی توسط پلیس این کشور توقیف شد, ورزشکاران ایرانی با تفنگ قرضی در بازیهای سیدنی شرکت کردند و همین میتواند عامل کنار رفتن تیم ایران از بازیها شود. به راحتی و با لبخندی از کنار این خبر گذشتیم و این را هم به حساب بی لیاقتی دولت مهر ورز(!) خودمان گذاشتیم. سالهاست که به تحقیر شدن خود عادت کردیم تا که قبح آن برایمان از بین رفته است؛ وقتی میشنویم این همسایه تازه به دوران رسیده که نیم قرنی است استقلال یافته و دولتی تشکیل داده است ادعای مالکیت بر سه جزیره تا ابد ایرانی را دارد و به هنرمند ایرانی حتی اجازهٔ گفتن نام رسمی خلیج همیشه فارس در کنسرتش را نمیدهد، باید هم خبر توقیف اسباب ورزشکارانمان عادی جلوه کند.
به آن اندازه اخبار بی احترامی پلیس دوبی به مسافران ایرانی که برای خرج کردن پول خود به این کشور سفر میکنند را شنیده ایم و میشنویم که برایمان مسالهای عادی شده است و مگر امروز در کدام فرودگاه جهان به ایرانی بی حرمتی نمیشود؟ کشوری که رونق بسیار گرفت از تجار ایرانی و زمانی سیل هم وطنانمان به آنجا سرازیر بود امروز نمکدان سفرهٔ ایران را شکسته است. ایرانیان امروز، سرزنشی به اجداد شکست خوردهٔ خود در جنگ قادسیه ندارند که زنان و دخترانشان به بردگی و اسیری قوم مهاجم عرب درآمد ولی آیا ایرانیان صد سال بعد, نسل ما را به بی غیرتی نمی خوانند که زن و دختر ایرانی در کلوپهای شبانه دوبی دست به دست شدند؟ میاندیشم که حتی یک روز بر سر کار ماندن این رژیم بی لیاقت و ضدّ ایرانی، خسرانی جبران ناشدنی بر این وطن است.
اخراجیها و ملتی اخراج شده از اصل خود
ملت با فرهنگ..ملت با شعور..ملت غیور..ملتی با تاریخ چند هزار ساله،،،پرچم مان رو بادبون کردند و یک بار دیگه میلیارد ریختن به
جیب همان کسی که یک روزگاری باتوم توی سرشون میزد و به لودگی هنرمندانی وطن ناشناس و سفاحت خود خندیدند و خندیدند.........همین
۱۳۹۰ فروردین ۳, چهارشنبه
هنرمندان ایران در فیلمهای ضد ایرانی
بیشتر هنرمندانی را که روزگاری علاقهمند کارشون بودم و ساختههای جدیدشون رو دنبال میکردم یک به یک از فهرستم خط میخورند. از سویی، این حق رو به تمامشان می دهم که برای گذران زندگی و تامین معاش خود در هر محصول هنری بی ارزشی حاضر شوند ولی آیا بازی در فیلم و سریالهای ضدّ ایرانی و غیر مردمی جای توجیه دارد؟
به همین سه قسمت سینمائی اخراجیها نگاه کنید، چند بازیگر محبوب سالهای دور خود را میبینیم؟ اکبر عبدی "ناصرالدین شاه آکتور سینما" و "مادر"، علی دهکردی "از کرخه تا راین"، امین حیایی محبوب و با استعداد، بهنوش بختیاری طناز و حتی شریفی نیا "آدم برفی" تا کجا خود را برای بازی در این مجموعه حقیر کردند؟ چطور راضی به همکاری با کسی شدند که به سابقه حضور خود در گروههای فشار میبالد؟ما را چه شده که محبوبترین هنرپیشگان ایرانی در یک سریال ضدّ ایرانی ایفای نقش میکنند. آیا فریبرز عرب نیا "سلطان" و "شوکران" ، رضا کیانیان "روبان قرمز", رضا رویگری "اجاره نشینها" و یا داوود رشیدی "کندو" واقف به دروغ گویی سریال "مختارنامه" و توهین آمیز بودن آن به ایران و ایرانی نبودند (۱)؟
شاید به عنوان یک تماشاچی دوست نداشته باشم که مارلون براندوی سینمای ایران (حامد بهداد) در سریالی پر از تحریف تاریخی (یک مشت پر عقاب) بازی کند ولی این رو نظر شخصی خودم میدونم و نمیتونم ایشون را با دیگرانی چون پروانه معصومی یا احمد نجفی که به پا بوسی ارباب قدرت رفتند و یا هنرمندانی که ذکرشون در بالا رفت مقایسه کنم.
۱۳۸۹ اسفند ۲۲, یکشنبه
هیلا صدیقیها و ما خارج نشینان شیردل!
زنی بود بر سان گردی سوار ......همیشه به جنگ اندرون نامدار
پروندهٔ هیلا صدیقی، شاعر و فعال اجتماعی به دادگاه انقلاب فرستاده شد؛ بانویی که زندگی خود، خانواده و تمامی موقعیتهای اجتماعیاش را به خطر انداخت و در خود ایران با صدایی رسا از ظلم و جور این رژیم گفت. این بی باکی رو مقایسه میکردم با گروهی از خارج نشینان که اگرحتی شجاعت شرکت در تظاهرات اعتراضی را داشته باشند, روی خود رو میپوشانند تا مگر در بازگشت به وطن شناسایی شوند! و یا در صفحهٔ فیسبوک نام دیگر بر خود میگذارند. مسخره نیست که بسیاری از عکسهای تجمعات اعتراض آمیز خارج از کشور از پشت سر اونها گرفته میشود؟ آیا خود این کار،اعلام ترس از رژیم هزاران کیلومتر دور تر از آن نیست؟
این دختر ایرانی همچون شیر زنانی دیگر به جرم نکرده خود اسیر دادگاه انقلاب شد ، اینجاست که منِ مرد ایرانی سر تعظیم فرود میارم و در درون خود شرمسار می شوم از ناکردههای خود در راه وطن و میاندیشم که اگر در ایران بودم باز هم جرأت نوشتن در این وبلاگ دست و پا شکستهٔ خود رو داشتم یا نه. جالب دورهای است که زنان این کشور درس غیرت و مردانگی به مردانشان میدهند.
۱۳۸۹ اسفند ۲۱, شنبه
سونامی در ژاپن و زلزله در بم
زلزلهٔ بم یادتون هست؟ کمکهای ارسالی از خارج سر از بازار آزاد درآورد، حتما خبری را به یاد میارید هست که چادرهای سر پناه ساخت آمریکا برای مردم بد بختی که خانه و کاشانه شون ویران شده بود سر از ناصر خسروی تهران درآورد. در چنین مملکت و نظامی نباید هم انتظار داشت که دولتمردانش دل نگران مردم سرزمینی که مدام دچار سوانح طبیعی است باشند. وقتی زلزله و بلایای طبیعی را ناشی از گناهکاری و بد حجابی مردم می دانند, نمیشود انتظار آماده سازی برای مواجه در شرایط ناگوار را داشت. البته به گفته خودشان، محل سکونت سران نظام و سازمانهای دولتی مقاوم است و جای هیچ دل نگرانی هم نیست. خدایا شکر!
* عکس از وبلاگ گمنامیان
۱۳۸۹ اسفند ۱۹, پنجشنبه
مهدی خزعلی، نهنگ خراسان و تبعیض ادیان در ایران
این افتخار کمی برای ایران و ایرانی نیست که ۲۵۰۰ ساله پیش کوروش بزرگ برای بار نخست در جهان فرمان آزادی مذاهب را صادر کرد. کوروش یکتاپرست در احترام به مردم بابل به دیدن معبد مردوک - خدای شهر- رفت و سر تعظیم خم کرد و گفت "... اکنون در کشور من پانزده دین وجود دارد و هر گروه از مردم یک دین را می پرستند و من همهٔ آنها را به یک چشم نگاه میکنم و برای هیچ یک از آنها از لحاظ مذهبی قایل به رجحان نیستم". (۱)
در وب سایت پرطرفدار جناب دکتر خزعلی می خواندم که آیت و نشانهٔ خداوندگار در زمین- وحید خراسانی- و بقول نویسنده "نهنگ خراسان" آواز مخالفت سر دادند و نویسنده اظهار شعف کرده بودند از بگوش رسیدن نفسهای نهنگ که لرزه بر اندام سگ ماهیها و گربه ماهیها انداخته است.
جدا از اینکه چرا حضرات آیات عظام در دو ساله گذشته (و پیش از آن) اعتراضی به خون به ناحق بر زمین ریختهٔ ندا و نداها وشکنجه و تجاوز نکردند، جالب به دانستن است که اعتراض جناب نهنگ به دولت تنها در رابطه با افزایش تبلیغات ضالهٔ! مسیحیت و گمراه کردن جوانان مسلمون بوده است. و جالب تر این که گروهی از هم میهنان هم از خواب بیدار شدن نهنگ خراسان و به گفته خودشون ""همراه شدن معظم له با مردم" را به فال نیک گرفتند در حالی که به عمق سخنان ضدّ بشری آیتالله بی توجه هستند.
به امید روزی که نامی از دین و عقیده خاصی در هیچ منشوری (از هر رنگش) برده نشود و دین رسمی در قانون اساسی نوین ایران تعریف نگردد. و آیا جز این است که یک بیخدا به همان اندازه سهمی از وطن دارد که یک شیعهٔ جعفری اثنی عشری؟
* کاریکاتور از رادیوزمانه
۱-سرزمین جاوید تالیف ذبیح الله منصوری
۱۳۸۹ اسفند ۱۸, چهارشنبه
ایران ستیزی علی مطهری و مطهری ها!
علی مطهری فرزند خلف همان پدریست که گفت چهار شنبه سوری سند حماقت ایرانیان است. امثال مطهریها دغدغهای به سرزمین ایران ندارند و مگر آقا و امامشان در بازگشت به وطن پس از ۱۵ سال تبعید نگفت هیچ حسی ندارد؟ از علی مطهریها باید هم انتظار داشت که به مکتب ایرانی بتازند و برگزاری نوروز رو در خرابههای تخت جمشید نکوهش کنند (جدا از اینکه ارایه بحث مکتب ایرانی توسط باند احمدی نژاد مردم فریبانه و پوپولیستی است یا نه) و تجلیل از کوروش بزرگ و منشور حقوق بشر رو شرم آور بدانند و مگر علی لاریجانی ،داماد خانواده مطهری، در جنگ قدرت با احمدی نژاد درد وطن دارد؟ یا مگر هاشمی رفسنجانی بهرمانی که او هم به مکتب ایرانی تاخت چیزی جز منافع شخصی خود و خاندانش مد نظر دارد؟ با تمامی اینها خوشحالم که دعوا و مرافعه علی مطهری, احمد توکلی و گروهی از اصول گرایان را با باند احمدی نژاد میبینم که هر دو گروه دشمن ایران و ایرانی اند
۱۳۸۹ اسفند ۱۷, سهشنبه
قهوه تلخ، سریالی ضدّ فرهنگ ایرانی؟

با دیدن سریال قهوه تلخ (جدا از تمامی انتقادات به بی محتوایی برنامه) انواع و اقسام دشنامها رو میشنوید که کارکترهای این برنامه نصیب همدیگر میکنند به این نیت که بیننده را به خنده آورند! واژگانی چون بی شعور، خفه شو، مرده شور برده، احمق، کثافت و مانند اینها به دفعات در این برنامه شنیده میشوند. جدا از این مهران مدیری با باب کردن واژهٔ زشت ``پدر سوخته`` ظلم بسیاری به فرهنگ ایرانی کرد.
دوستی میگفت که گلهای به مهران مدیری نیست و او به مواردی اشاره کرده که در بین ایرانیان شایع است چون دروغ گویی، رشوه گیری، تملق و غیره ولی پرسش اینجاست که اگر واقعا این خصایل در ایرانیان است، آیا با دیدن این برنامهها پس از یک دهه، تحولی مثبت در فرهنگ ایرانیان ایجاد شده است یا خیر؟!
دوستی میگفت که گلهای به مهران مدیری نیست و او به مواردی اشاره کرده که در بین ایرانیان شایع است چون دروغ گویی، رشوه گیری، تملق و غیره ولی پرسش اینجاست که اگر واقعا این خصایل در ایرانیان است، آیا با دیدن این برنامهها پس از یک دهه، تحولی مثبت در فرهنگ ایرانیان ایجاد شده است یا خیر؟!
در ممالک کفر!، در ابتدای هر برنامهٔ تلویزیونی پیغامی می آید که به والدین اخطار میکند در مورد محتوای سکس، خشونت یا واژگان ناهنجار.متأسفانه این مسالهٔ مهم در ایران وجود ندارد و شاید والدین تنها در مورد بخش پورنو حساس هستند در حالی که از بد آموزی همین به اصطلاح برنامه طنز! مهران مدیری برکودکان خود غافلند.
۱۳۸۹ اسفند ۱۶, دوشنبه
سران جنبش سبز و سکولاریسم؟
این پُست, یک تحلیل احساسی و بیشتر یک درددل شخصی است
از مکروه بودن ریش زدن در اسلام عزیز با اطلاع ایم و در احادیثی از پیامبر اسلام و امامان شیعه مردان به بلند گذاشتن محاسن خود توصیه شده اند. جدا از اینکه این دستور برای مسلمانان ۱۴۰۰ ساله پیش و در شرایطی با محدویتهای بهداشتی گفته شده هیچ دلیل عقلانی برای اصلاح نکردن ریش توسط مذهبیون ارائه نشده جز محافظت پوست صورت در مقابل نور ماورأ بنفش خورشید! از بیان انتقاد در فلسفهٔ این دستور اسلامی بگذریم این ارادهٔ هر کسی است که به دلخواه خود به هر دستور دینی عمل کند یا نکند و این عین آزادی اجتماعی است.
همکاری داشتم ایرانی, در یکی از دانشگاههای خارج از کشور که در عین مذهبی بودن برای احترام به محیط اکادمیک اونجا صورت خود رو سه تیغ اصلاح میکرد و گاهی کراوات هم میزد گرچه علاقهای به این کار نداشت.در مقابل با دیدن ظاهر مشاوران ارشد موسوی و کروبی در خارج از کشور این پرسش برای من پیش میاد: کسی که برای تطبیق به شرایط زمانی و محیطی جهان به واسطهٔ حضور دیپلماتیک خود و برای حفظ احترام ایران و ایرانی حاضر نیست از عمل به یکی از دستورات غیر واجب اسلامی صرف نظر کند آیا میتواند به مبانی سکولاریسم اعتقاد داشته باشد؟ چه اشکالی هست که جناب امیر ارجمند به عنوان یک دیپلمات ایرانی کراوات بزنند؟ آیا ما ایرانیها تافتهٔ جدا بافته هستیم در دنیا؟ یا مگر همون کت انگلیسی و پیرهن یقه دار که ایشون بر تن میکنند لباسی ملی است؟
صورت مساله بالا ممکن در شرایط بحرانی ایران به ظاهر بی اهمیت بیاد ولی برای من به عنوان یک ایرانی جالبه بدونم که در صورت پیروزی جناب مهندسی موسوی ,مثلا همین جناب امیر ارجمند یا دیگر اصلاح طلبها با همین ظاهر ( و ته ریشی که ادامه پیدا میکنه تا بپیونده به موی سینه) ظاهر میشوند یا خیر. چون برای امثال منی که سالها زجر زندگی در این نظام رو کشیدیم, دیدن دوبارهٔ اینها (چه از روی ریا باشه چه نباشه) زجر آواراست!
۱۳۸۹ اسفند ۱۵, یکشنبه
بیوگرافی شخصیتهای برجسته اصلاح طلب- مبارک است!
۱-آيت الله العظمى عبدالکریم موسوی اردبیلی- نمایندگی دورهٔ اول مجلس خبرگان رهبری، دادستانی کل کشور، ریاست دیوان عالی کشور و شورای علی قضایی (۱۳۶۰-۱۳۶۸)، عضویت در شورای بازنگری قانون اساسی و مسوول اجرای فرمان شش مادهای خمینی.
فتوای موسوی اردبیلی در هنگام دادستانی انقلاب:
فتوای موسوی اردبیلی در هنگام دادستانی انقلاب:
یکی از احلام جمهوری اسلامی این است که هر کسی که در برابر نظام امام عادل بایستد، کشتن او واجب است و زخمی او را باید زخمی تر کرد. این حکم اسلام است، چیزی نیست که تازه آورده باشیم.(کیهان ۲۹ شهریور ۱۳۶۰)
![]() |
عکس از رادیوفردا |
۲ -آيت الله العظمى یوسف صانعی- دادستان کل کشور ۱۳۶۱- ۱۳۶۴
من به عنوان یک مسأله شرعی میگویم که تخلف از فرمان آیتالله خامنهای، گناه و معصیتی است بزرگ و رد بر او رد بر امام صادق(ع) و رد بر امام صادق، رد بر رسولالله (ص) و رد بر رسولالله، رد بر الله و موجب خروج از ولایت الله و ورود به ولایت شیطان است و طبق روایت عمر بن حنظله در باب ولایت فقیه، رد بر او در حد شرک بالله است.(روزنامه جمهوری، ۲۲ خرداد ۱۳۶۸)
اساس حکومت در اصل پنجم، بر ولایت فقیه و بر مقام رهبری است، به اعتقاد ما (مسلمانان)، قانون اساسی که خون بهای صدها هزار شهید و معلول است تا آن موقع ارزش دارد که مقام رهبری آن را میپذیرد، اما اگر روزی مقام معظم رهبری در جامعه، قانون اساسی را نپذیرفت، دیگر این قانون اساسی با همه محتویاتی که دارد، نمیتواند حکومت را اسلامی کند، چون اساس این قانون، ولایتفقیه است.(کتاب ولایت فقیه، یوسف صانعی)
۳- حجت الاسلام سید علی اکبر محتشمی پور- وزیر کشور میرحسین موسوی (۱۳۶۴-۱۳۶۸) و مشاوره کنونی ایشان، بنیانگذار سازمان تروریستی حزب الله لبنان.
کافی است با اصلاح طلب شدن امثال فلاحیان, اژهای, علیزاده و شایدهم اصغر قاتل, جنسمان تکمیل شود!
کافر پرور؟ مسلمان پرور؟
درد نامهٔ دکتر سروش رو می خواندم که از شکنجه دامادشان در نظام ولی فقیه و به قول ایشون کافرستان میگفت. جدا از تمام جنبههای حقوق بشری و انسانی, این آرزو را دارم که زمانی برسد که به قول بهرام مشیری استفاده از واژگانی اهریمنی چون مفسد فی الارض، کافر، زندیق ،حلال بودن خون و مانند اینها در کشورمان ممنوع شود. همچنین بسیار جالب خواهد بود که دکتر سروش به عنوان یک روشنفکر دینی در مورد سرنوشت "کنان بن ربیع" که در جنگ خیبر به دست مسلمانان صدر اسلام اسیر شد و تکنیک مسلمانان در پیدا کردن جواهرات این قوم یهود نظرشان را ابراز کنند تا مقایسه ای شود.
منشور جنبش سبز گربه هست؟
جناب دکتر مهاجرانی از ویرایش جدید منشور جنبش سبز گفتند و از خواست جنبش مبنی بر روند آرام آرام اصلاحات در ایران; از مستقل بودن کامل رژیم جمهوری اسلامی گفتند و اینکه هیچ نقطه حتی خاکستری فساد مالی بر اریکهٔ آیت الله خامنهای و خاندانشون نیست،از لزوم تداوم نظام جمهوری اسلامی (که شامل اصل ولایت فقیه هم میشود) واز مستقل بودن کامل جنبش سبز گفتند گرچه مشخص نکردند که حضور دائمی ایشون در تلویزیون آیت الله بی بی سی لطمهای به این استقلال میزنه یا خیر و چرا ایشون یکبار هم با رسانههای ایرانی مثلا در آمریکا مصاحبه نمیکنند.
جناب دکتر آسمان و ریسمان و به هم بافتند و به این نتیجه رسیدند که با توجه به شرایط ایران، تغییر رژیم مفید به فایده نیست و اصلاحات دراز مدت رو توصیه نمودند گرچه سخنی از درازای آن نکردند.دوباره داستان از اول شروع شد، همون بازی خاتمی و یارانش که هشت سال دو قوّه مجریی و مقننه رو در اختیار داشتند و در نهایت هم به قول خاتمی جایگاه تدارکات چی را داشت و به کف خواستهای خود هم نرسید.
جناب مهاجرانی تاکید کرد به امضای موسوی و کروبی در منشور جنبش سبز، منشوری که نهایت مطالباتش رو در انتخابات سالم بر طبق قوانین جمهوری اسلامی قرار داده است. حالا هموطنان میگویند که ایشالا گربه هست و بعد از پیروزی بر دیکتاتور جناب موسوی به خانهٔ خود بر میگردند , دوران طلائیه امام هم کشک و امثال مهاجرانی هم حرفشون به کرسی نمیشیند. گرچه قیاس مع الفارغ هست ولی آیا این شرایط اندکی شبیه ساله ۵۷ نیست که روشنفکرُ و جبهه ملی به زیر عبای خمینی رفتند به این امید که پیرمرد بعد از بازگشت به وطن برای درس و بحث و عبادت به قم برود؟
اگرخطّ قرمز جنبش سبز بقای جمهوری اسلامیست پس به مچ بستن نوار سبز هم یعنی تنها خواستار رفتن احمدی نژاد وبرگزاری انتخابات سالم شدن و آمدن یک ولی فقیه خوب؟ و آیا با این توجیه که هیچ مفر دیگری برای رهایی از ظلم دیکتاتور برای ما نیست باید بفرمان مهاجرانی و شورای راه سبز امید (که کسی نمیدونه چه کسانی هستند) باشیم؟ و در تظاهراتی که به مناسبت روز تولد جناب مهندس موسوی برگزار میشه شعار "یا حسین، میر حسین، یا مهدی، شیخ مهدی" سر دهیم؟
*کاریکاتور از خبرنامه روز آنلاین است
۱۳۸۹ اسفند ۱۴, شنبه
خود سانسوری از خاندان هاشمی رفسنجانی؟
در بخشهایی از اعترافات امیر فرشاد ابراهیمی گفته میشود که فائزه رفسنجانی برای کسب محبوبیت بیشتر به افراد بسیجی پول میداد که از اون در حالتهای خاصی مثلا در لباس اسپرت و جین پوش یا دوچرخه سواری عکس بگیرند و در نشریات حزباللهی چاپ کنند. شاید اگر چندین بار فیلم جدید هتّاکی به این خانوم رو ببینید تصنعی بودن رفتارش رو حس کنید. آیا این پرسش برای شما هم پیش اومده که چطور به این آسانی کسی میتونه به فرزندان و نوههای رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام و خبرگان رهبری نزدیک بشه، فحاشی کنه و با دوربین (که سعی در مخفی نگاه داشتنش نبود) فیلم برداری کنه؟ محافظان اهل بیت هاشمی کجا بودند؟
اگر این فیلم ساختگی باشد، الحق که خاندان هاشمی با دیدن مجریه پر هیجان پارازیت صدای آمریکا که دشنام دهندگان به فائزه رو شخصیت بد هفته نامید و هزاران لینکی که هموطنان در فیسبوک و بالاترین گذاشتند از رسیدن به مقصود خود اطمینان حاصل کرد.جالبه که در دو ساله گذشته هاشمی بارها بر ضد مردم موضعگیری میکند و در جدیدترین اظهار نظرش حمله کرده به مکتب ایرانی و گفته است که نظام ولایت فقیه پابرجاست و خدشه ناپذیر و سخن از توطئه ۱۰ اسفند میکند.جالب تر اینکه در لینکهایی که در مورد هاشمی در فیسبوک و بالاترین آمده این بخش رو خود ما سانسور کردیم و گفتیم ایشالا گربه است.اصلا چه شده که ما هاشمی رو مدافع مردم و علیه دیکتاتور قلمداد میکنیم؟ آیا این از سادگی ما مردم است که عالی جناب سرخ پوش رو فراموش کردیم؟ فراموش کردیم زمانی که این عالیجناب همه کاره بود چه بلایی بر سر چند نویسنده آورد که یک انتقاد کوچک از او کرده بودند؟ بحث ادامهٔ جنگ ایران و عراق چه شد؟ بحث فساد خاندان هاشمی چه شد؟ حتما الان وقت این حرفها نیست چون هاشمی علیه جناح خامنهای است!!! البته چرا که نه.
وقتی محتشمی پور و هادی غفاری قاتل جزو طرفداران جامعهٔ مدنی تلقی شوند چرا هاشمی رفسنجانینشود؟ وقتی رئیس اسبق دیوان عالیه کشور و دادستانی که در زمان تصدیشان بسیار بیگناهانی کشته شدند میشوند مراجع تقلید! جنبش سبز و پدید آورندهٔ ایدهٔ ولایت فقیه (چه مطلق و چه غیر مطلقش) می شود پدر معنوی همون جنبش، عالیجناب سرخ پوش هم باید بشود یکی از ارکان جامعهٔ مدنی.
*کاریکاتور از خبرنامه روز آنلاین است
امام زادگان جدید الظهور؟
امیدوارم بلایی سر موسوی و کروبی نیاد ،،هم از جنبه انسانیش و هم چون در این صورت مردم این دو بزرگوار رو امامزاده میکنند و فردا روزی به نام اونها دخیل میبندند....همین!
۱۳۸۹ اسفند ۱۳, جمعه
دانش ما ایرانیان از تاریخ و گذشته پیشینیان خود
یکی از برنامههای رادیوی پرطرفدار پسفردا را گوش می دادم در مورد تاریخچه ابداع اسکناس که مجری برنامه آن را به یک سوئدی در قرن ۱۷ نسبت می داد. وقتی دانش ما از گذشتهٔ پر افتخار خود محدود به دانستن فتوحات و کشور گشاییهای پادشاهان ایرانی می شود از دیگران نباید انتظار پاس داشت تاریخ ما را داشت.
چند نفر از ما میداند که ایرانیان نخستین در جهان بودند که گندم کاشتند و با اختراع داس گندم درو کردند و نخستین بودند در استفاده از آتش و رام کردن اسب؟ آیا خود ما می دانیم که نخستین شکل اسکناس ،چک و سفته در زمان هخامنشیان بوجود آمده و اصلا چک و بانک ریشه پارسی دارند؟ زمانی که خود ما ندانیم این واژگان را و اینکه بسیاری دیگر چون شوگر (شکر)، من (مرد)، بالستیک (در معنای نظامی) و بسیاری دیگر ریشه پارسی دارند نباید از دیگران توقع داشت.
چندی پیش مطلبی خواندم در مورد نشان صلیب از سه ایران شناس بزرگ؛ موله، هرتسفلد و گیرشمن. چند نفر از ما می دانیم که این نشان صلیب که مسیحیان بر گردن خود میاندازند نشان پادشاهان هخامنشی است (به عکس بالا نگاه کنید)؟ مسیحیان پناه آورده از امپراطور روم به ایران به صلاحدید پادشاهان ایرانی شروع به استفاده از این نماد میکنند (پیش از آن نمادشان ماهی بود). باید بدانیم اگر ایرانیان به مسیحیان فراری پناه نمیدادند امروز شاید اثری از این دین باقی نبود.
بسیار افتخاراتی دیگر در تاریخه بشریت از آن ایرانیان است که خود ما از آن بی خبریم!
۱۳۸۹ اسفند ۱۲, پنجشنبه
تیشه به خود؟
یکی از دوستان میگفت که این شیرو خورشید رو از روی پرچم وبلاگت بردار تا پرطرفدار بشه....میگفت باید در جهت آب شنا کرد و الان زمان دعوا واسهٔ پرچم نیست،،،و این شیرو خورشید نشونه سلطنت طلبیست. این سخنان و مشابه اون رو از بسیاری شنیدم،،،حتی از کسانی که به گذشتهٔ باستانی خود میبالند و با افتخار از تخت جمشید خود یاد میکنند ولی امتناع دارند از بالا بردن نشان شیر و خورشید ،، پرسش اینجاست که اگر شیر و خورشید سلطنت طلبانست پس چرا سه رنگ سبز , قرمز و سفید پرچم نیستند ؟ اگه شیر و خورشید سلطلت طلبانست پس چرا نوروز , چهار شنبه سوری و شب یلدا نباشند؟
در پاسخ میگویند که در فردای ایرانی آزاد، پرچم به رأی ملت گذشته میشود ولی آیا پرچم یک کشور مانند نشان یک شرکت بازرگانی یا کارگاه صنعتی است که بتوان به شور گذاشت؟ مانند این می ماند که گروهی از ایرانیان مخالف بر پا داشتن رسمی نوروز باستانی، خواستار به رای گذاشتن این مراسم شوند !!! جالبه بدونیم شیرو خورشید, جزو یکی از پنج نشان رسمی صلیب سرخ جهانی است،،و کماکان این نشان به احترام ایران-تنها کشوری در جهان که این افتخار رو بدست آورده-معتبردونسته می شود.
شاید بشود ایران رو تنها مملکتی دانست که مردمش تاریخچه پرچم خود رو نمیدانند و جاهلانه به آن بی مهری می ورزند...میپندارم که اتفاقا اکنون زمان مبارزه برای برپا داشتن پرچم سه رنگ شیر و خورشید نشان است.
۱۳۸۹ اسفند ۱۱, چهارشنبه
ملت بُت ساز؟
ساله ۵۷ مردم به استقبال روحانی رفتند که ۱۵ سال زجر زندان و تبعید را چشیده بود، گرچه در بازگشت به وطن آن هیچی بزرگ را به سمت ملت ایران پرت کرد. انقلاب رو ندیدم و این حس رو نمیتونستم درک کنم که چطور هیچ کسی پیدا نشد که رسالهٔ خمینی رو دستش بگیره و بگه ای خانوم ای آقا، این مرد در مورد شهوترانی با دختر خردسال و عشقبازی با حیوانات حکم داره و سخن از تشکیل حکومت اسلامی در کتاب خود میکنه..کسی هست که با حق رأی زنان مخالفت کرده و بسیاری دیگر.
با سرازیر شدن سیلاب فحاشیها و انتقادها به شهرام همایون- چه انتقادش از موسوی درست باشه چه غلط, چه برای سودجوئی باشه چه نباشه- میتونم شرایط ساله ۵۷ رو احساس کنم..ملتی بت ساز که پرستندهٔ بت خود ساخته خود هستند و کوچکترین انتقاد و شک و شبههای رو بر نمیتابند. قصدم مقایسه شخصی خمینی و و فرزندش موسوی نیست ولی بترسیم از روزی که عکس هر کسی رو دوباره در ماه ببینیم!
۱۳۸۹ اسفند ۱۰, سهشنبه
مختار نامه...سریال ضد ایرانی؟
بخش هایی از این سریال رو دیدم،،،از قسمت نخست بگیر که مختار تا دیروز بادیه نشین به میان ایرانیان (بخوانید عجم ها, غلامان و بردگان) میآید و ریزه کاریهای کشت و داشت میآموزد و به توصیه اش, ایرانیان از خوردن گوشت گراز پرهیز میکنند که حرام گوشت است و سبب نا خوشی میشود! در قسمتی کیان -پهلوان ایرانی- که در رکاب مختار است، از سر تملق او را چون رستمی خواند که از هیبتش زبان به تحسین در میآید; در حالی که در مراسم خاستگاری خواهر مختار، به گناه عجم و برده بودن زشتترین توهینهایش میشود و پهلوان دم بر نمیآورد. در جایی دیگر به پهلوان ایرانی میگویند توی عجم به من دستور می دهی؟! و پهلوان شرمسار سر به زیر میاندازد.حس من به عنوان یک ایرانی خجالت است از دیدن این سریال; یک دروغ تاریخی، که دو قرن (۱) مبارزات سلحشوران ایرانی بر ضدّ اعراب مهاجم را نادید میگیرد و شرمسار از این که ایرانیان شکست خورده از لشکر اعراب را به دروغ "مطیع" و "در فرمان" مقهوران خود نشان می دهد.
۱ -دو قرن سکوت نوشتهٔ دکتر عبد الحسین زرین کوب
مغلطهٔ سبز؟
یک توضیح ساده! مسیح علی نژاد مصاحبهٔ خود با شیخ کروبی را در صفحهٔ فیسبوکش می گذارد و اینشکل تیتر میزند: "کروبی مخالف ورود دین به عرصه سیاست". اگر به صفحهٔ خانم مسیح بروید و ویدئو مصاحبه را ببینید به وضوح پی برده میشود که گفته شیخ این است:
این که گفت شود دین وارد سیاست نشود غلط است چون آمیزهای دین آمیخته با سیاست است.
جالب تر کامنتهای هم میهنان میباشد که با ذوق و شوق تبریک می گویند به شیخ کروبی برای این موضعگیری شجاعانه اش! این من را به یاد ترجمهٔ "از روی قصد اشتباه" آقایان قطبی و یزدی از سخنرانیهای خمینی و پیش از انقلاب انداخت.
قدردان شجاعتها و دلاوریهای شیخ کروبی و مهندس موسوی هستم و در این لحظات حساس دل نگران جانشان همچون تمام هموطنان, ولی مغلطه بازی و کج فهماندن عقاید این دو رهبر جنبش سبز توسط بعضی دوستان را نمی توانم بپذیرم!
از دقیقه ۲:۳۰ ببینید
روحانیت و نگاهی متفاوت از ما
عجیب بود وقتی دیدم که تمام استادان گردن کلفت (از نظر علمی) دانشکدهٔ مهندسی توی جلسه دپارتمان به احترام یک روحانی (بخوانید آخوند) که خش خش کنان با نعلین وارد جلسه شد با احترام سراپا ایستادند; استادانی که در رشتهٔ خود سرآمد در جهان هستند و یا جالب بود که می دیدم "یا الله" گفتن ملت و سراپا ایستادنشان به محض ورود آخوندی به مجلس و متعاقب اون محجبه شدن بانوان و این پرسش برایم بود که آیا سزاوار این احترام هستند؟ و به صرف دانستن صرف و نحو و شرح لمعه و حدیث و آیه؟ میاندیشم این تقصیر ما بود که با رفتارمان کاری کردیم که ناطق نوری در یکی از مصاحبه هایش بگوید که آیا رأی من آخوند با رأی یک ایرونی دیگر برابر است؟ نوری حرفی زد که حرف دل صنف آخوند است و خودشان را ذی حق در همه چیز می دانند و این نتیجهٔ رفتار عامهٔ ما مردم است. برنامهٔ هفتهٔ پیش تفسیر خبر در صدای آمریکا رو ببینید،جایی که جمشید چالنگی به تحلیلگر برنامه که آخوندی (این همیشه برای من سوال بود چرا بجای آخوند باید بگویم روحانی؟ مگه غیر معمم نمی تواند روحانیتی داشته باشد؟) که در لوس انجلس هم تشریف دارند میگوید که رسم برنامه این نیست که سخن روحانی رو قطع کنیم و جناب روحانی هم پس از شنیدن این سخن لبخند ملیحی بر لب میآورند.
اشتراک در:
پستها (Atom)