هرچند نبینی تو ولی ملت ایران ..شیریست که بر پرچم خورشید نشان است

۱۳۹۰ شهریور ۱۴, دوشنبه

دریاچه ارومیه; غربیان تاریخش نوشتند و ما نگاهش نداشتیم!



تاریخ ایران زمین را نه خود ایرانیان که شرق شناسان برجسته اروپایی و آمریکائی نوشتند. همان‌ها بودند که هزاران کیلومتر را در زمان خود با چه مشقتی پیمودند و به جای جای این دیار رفتند و تاریخش را مکتوب کردند. تا پای دانشمندان اروپایی به مشرق زمین نرسیده بود، کسی‌ در ایران کوروش شاه و داریوش شاه را نمی‌‌شناخت و این غربیان بودند که زبان‌های باستانی را آموختند و کتیبه‌هایمان را برای خود ما ترجمه کردند!

و نسل‌های پس از آن دانشمندان شهیر، سالها بعد خواهند نوشت از ظلمی که ما ایرانیان به طبیعت خود و آثار ملی‌- تاریخی‌ مان کردیم و در حفظشان هم ناتوان بودیم. آن هنگام خرسند خواهیم بود که برخی‌ از گنجنه‌هایمان در موزه‌های مغرب زمین حفظ و نگهداری شدند و در ایرانی‌ نبودند که به هدر روند.

کاش‌ گنجینه های طبیعی مان را هم می‌‌شد برای چند سالی‌ و شاید قرنی بسته بندی کرد و به آن سوی جهان برد و به غربیان سپرد! انگار خود ما (یا بهتر است بگوییم دولتی بی‌ لیاقت) "عرضه" نگهداری از آنها را نداریم (یا ندارد!).

امروز بختگان و مهارلو و پریشان خشک شدند و خروش زاینده رود به پایان رسید و تالاب انزلی در حال تبدیل به مردابی بی‌ جان است. اگر چاره‌ای برای دریاچه ارومیه نیاندیشند به دو سال نمی‌‌کشد که خشک می‌‌شود و نه تنها مردمان آن خطّه که تمام استانهای مجاور هم خسران می‌‌بینند.

نوشته‌ای جالب و قابل توجه در سفرنامه یکی‌ از همان مشاهیر غربی -ویلیامز جکسن- خواندم که دریغ‌ام آمد آن را اینجا نیاورم. شاید او هیچ گاه نمی‌‌اندیشید که ۱۱۰ سال پس از سفرش به ایران، دریاچه ارومیه را به چنین سرنوشتی دچار آوریم!

شاید برخی‌ از ما  دریاچه ارومیه را تنها به نامش بشناسیم (که البته ندانیم که نامِ درست ترش "اورمیه" است). 

ایران ویچ (Airyana Vaejah) را برخی‌ ایران شناسان آذربایجان کنونی‌ می‌‌دانند یعنی‌ "سرزمین ایران". در این خطّه، دریاچه ارومیه -بزرگترین دریاچه داخلی‌ ایران- است. تاریخ دریاچه ارومیه را می‌‌شود به زرتشت و دورتر نسبت داد (که زادگاه زرتشت را هم در نزدیکی‌ این دریاچه می‌‌دانند). پادشاهان آشوری در کتیبه‌های خویش از این دریاچه به نام "دریاچه سرزمین نئیری (Nairi)" یاد می‌‌ کنند و در اوستا این دریاچه به نام چئچسته آمده است.  اوستا این دریاچه را "ژرف" می‌‌خواند و واژه (Urvapa Uruyapa) (به معنی‌ آبِ آن شور است) نیز بکار رفته است. 

در تواریخ جدید تر، آن را "دریای شاهی" می‌‌خواندند. نام‌های دیگری که بکار رفته است، سپئووته (توسط یونانیان) و کبوذان (توسط برخی‌ نویسندگان عرب) و ویقنه (Voighna -اوستایی) بود. آن را کبود نیز گفته اند چون آبش نخست کبود رنگ به نظر می‌‌رسید و سپس رفته رفته ارغوانی‌ مخلوط با لاجوردی و سبز می‌ شد.

ایران شناس بزرگ، در سفرنامه اش به جزئیات زندگی‌ مردمان آن خطّه می‌‌پردازد و حتی از وصف حال حیوانات و پرندگان هم غافل نمی‌‌ماند. خود مسحور زیبایی‌های آذربایجان و دریاچه "ژرف" اش است و این گونه می‌‌نویسد: خاک حاصل خیز این ناحیه و زیبایی‌های طبیعی ، سبب شده است که "بهشت ایران" بنامنداش و اوستا لب به تحسینش بگشاید.

او نمی‌‌دانست که قرنی بعد، نیمی از دریاچه خشک می‌‌شود و چون مردمش اعتراض کنند و چاره بخواهند بر سرشان چوب زنند و بر سینه‌شان گلوله. شاید می‌‌خندید اگر می‌‌گفتند اش چون دریاچه خشک شود و بهشت ایران، شوره زار گردد و کبودی آب به قرمزی (ناشی‌ از جلبک) رسد، تنها ۲۲ نمایندهٔ آذری زبان مجلس بر می‌‌خیزند و فارس و لر و بلوچ و کرد و گیلک و عرب همه ساکتند.

لینک نوشته در وبسایت بالاترین

۲ نظر:

  1. اینهم از اظهارات یک پان ترک بدبخت غرب زده.

    پاسخحذف
  2. مطابق برخی از روایات کهن ایرانی زرتشت در حوالی دریای چیچست (ارومیه و ماد آذربایجان) زاده شده است. همچنین بزرگترین آتشکده ایران باستان که شاهان و آزادگان به زیارتش میرفتند ویرانه هایش در همان خطه است و زادگاه بزرگ مردانی که به یاری تهرانیها-پس از استبداد صغیر- شتافتند همان سرزمین پاک است واین بار نوبت تهرانیهاست که به یاری مردمان دیار آذربایجان،چشم ایران- بشتابند.

    پاسخحذف

تمام نظرات را می‌‌خوانم و اگر سخن تازه‌ای باشد، پاسخ می‌‌دهم. تنها خط قرمز "خورشید نشان"، ناسزا گویی و آوردن واژگان توهین آمیز است که با پوزش بسیار، حذف می‌‌شوند; و بجز آن، پذیرای هر اندیشهٔ مخالفی هستم. از خوانندگان گرامی‌ خواهش می‌‌کنم که از باز کردن "لینک" هایی که در بخش گفتمان‌ و بوسیلهٔ کاربران ناشناس گذشته شده است خود داری کنند که برخی‌ از آنها مشکوک به آلودگی "تروجان" و "بد افزار" هستند!