می شنویم که جنبش سبز با طراوت و سرزنده و یا شاید چون آتش زیر خاکستر است. ولی بگذارید با هم صادق باشیم! دو سال بیشتر از دهمین انتخابات ریاست جمهوری گذشت و دیگر خبری از تقلبِ بزرگ نیست. سران همان جنبش بیش از دویست روزی به حبس اند و قیامتی هم نشد. مشکلات زمان مان یا شوشولِ فرنود است و یا قیمت سکه و فلان گوشی جدید موبایل و یا آب بازی چند دختر و پسر. انگار همه شرایط حال را پذیرفتند و درگیریهایِ روزمره و گرانی و اجاره و سکه ششصد هزار تومنی و یا بستنی نیم ملیونی، فرصت وانگیزهای برای تعقیب داستان آن جوانی نمیگذارد که پس از آزادیش خودکشی کرد.
هزاران نفر از صدقه سر نا آرامیهای دو سال پیش و چه به راستی و چه به کلک، اقامت کشورهای دیگر را گرفتند و البته اکثرشان هم تازه یاد ادامه تحصیل افتادند و (مثلا در آکسفورد) به دانشگاه می روند و هر از گاهی هم نوشتهای در وبلاگشان به روز میشود. از آن دستبندهای سبز به جز تعدادی در دست چند زن و مرد پیر آواره خبری نیست و اپوزیسیون هم یا در تلاشند که خود را به کسی یا جایی بچسبانند و یا رابطهای بجویند تا اگر رژیمی تغییر کند، پستی برایشان آماده باشد.
بگذارید صادق باشیم! جنبش سبز مرده است و جز خاطرهای از آن نمانده است. خاطرهای که گرچه برخی را عذادار کرد، مشاورانی رنگ و وارنگ و رجل سیاسی مان را خوشبخت که از این کشور به آن کشور روند (و در حین تفرّج و سرگرم شدن) در دانشگاهی و برای ۱۰-۲۰ نفری حرف بزنند و تشویق شوند.
خوش خیالی است امید به سرانجام رسیدن بهارِ عربی داشته باشیم و خوش خیالی تر است که امید به چنین اپوزیسیونی ببندیم!
پینوشت- این نوشته به چرایی سرانجام نرسیدن جنبش سبز، ایرادها، ضعف ها، تقصیرها، قصورها و خیانتها نمیپردازد. دستاوردهای این جنبش هم مدِ نظرِ نویسنده نیست. تنها سخن، این است که در وهله نخست بپذیریم که جنبش سبز شکست خورده است!
* کاریکاتور از رادیوزمانه
لینک نوشته در وبسایت بالاترین...دنباله...ریشه ها...آزادگی
اشتباه مي كني .نااميد و بي صبر هستي /همين .
پاسخحذف