نوشتهٔ جالبی از ویکی پدیا خواندم در مورد "نامهای ایرانی" که بر روی اجرام و موقعیتهای فضایی گذشته شده اند. نا گفته میتوان حدس زد که بسیاری از کشورها نیز این افتخارات را از آن خود می پندارند و شاعر و دانشمند و پزشک ایرانی را زادهٔ سرزمین خود میخوانند و بر روی اسکناس و تمبر خود، چاپ و یاد بودشان را بر گذار میکنند.
در ایرانی بودن ابوریحان بیرونی،محمد خوارزمی، ابو نصر فارابی، عمر خیام، پور سینا، مولانا و بسیاری دیگر شکی نیست و آنقدر بزرگ هستند که متعلّق به تمام بشریت باید دانستشان. احساس غرور میکنم وقتی میبینم که خوانندهٔ مشهور آمریکایی شعری از شاعر کهن ایرانی میخواند و یا یادبودی از دانشمند وطنی در کشوری دیگر برگزار میشود؛ مشکل از آنجا آغاز میشود که برخی از کشورهای همسایه ما از سر فقر فرهنگی و تاریخی خود سعی در "از خود" کردن مفاخر ایرانی دارند و هویت اصلیشان را منکر میشوند. در حالی که اگر به آن دوره بر گردیم، چنان کشورهایی وجود خارجی هم نداشت و اما امروز نه از ایران که زمانی گوشهای از پیکرش بودند یادی میکنند و نه بی شرمانه از اصلیت و زبان و میهن دوستی آن بزرگان سخنی میگویند.
گاهی این سرقت فرهنگی-سیاسی شکل طنز هم به خود میگیرد و شاعرای چون مولانا که حتی یک خط به بجز پارسی نسروده را از خود میدانند و دانشمند دیگر زادهٔ بخارا و خوارزممان را عرب میخوانند! شرم بار است که بجای اینکه به ارزش خود این بزرگان وقف باشند و از میراثشان بهره ببرند (که جهانیست و نه متعلق به هیچ کشوری)، با " لج بازی" تاریخ را تحریف میکنند که البته همسو با سیاستهای غیر ایرانی دیگرشان است.
در ایرانی بودن ابوریحان بیرونی،محمد خوارزمی، ابو نصر فارابی، عمر خیام، پور سینا، مولانا و بسیاری دیگر شکی نیست و آنقدر بزرگ هستند که متعلّق به تمام بشریت باید دانستشان. احساس غرور میکنم وقتی میبینم که خوانندهٔ مشهور آمریکایی شعری از شاعر کهن ایرانی میخواند و یا یادبودی از دانشمند وطنی در کشوری دیگر برگزار میشود؛ مشکل از آنجا آغاز میشود که برخی از کشورهای همسایه ما از سر فقر فرهنگی و تاریخی خود سعی در "از خود" کردن مفاخر ایرانی دارند و هویت اصلیشان را منکر میشوند. در حالی که اگر به آن دوره بر گردیم، چنان کشورهایی وجود خارجی هم نداشت و اما امروز نه از ایران که زمانی گوشهای از پیکرش بودند یادی میکنند و نه بی شرمانه از اصلیت و زبان و میهن دوستی آن بزرگان سخنی میگویند.
گاهی این سرقت فرهنگی-سیاسی شکل طنز هم به خود میگیرد و شاعرای چون مولانا که حتی یک خط به بجز پارسی نسروده را از خود میدانند و دانشمند دیگر زادهٔ بخارا و خوارزممان را عرب میخوانند! شرم بار است که بجای اینکه به ارزش خود این بزرگان وقف باشند و از میراثشان بهره ببرند (که جهانیست و نه متعلق به هیچ کشوری)، با " لج بازی" تاریخ را تحریف میکنند که البته همسو با سیاستهای غیر ایرانی دیگرشان است.
چندی پیش ابراهیم نبوی (و به قول خودش سید ابراهیم نبوی!) سخن جالبی گفت به این مضمون که اگر چند سال دیگر "ایرج پزشکزاد" را طنز آور بزرگ فرانسه بخوانند نباید گلهای بکنیم که از برکت نظام پر رأفت اسلامی، بسیاری از فرهیختگان معاصر ایران دور از وطن اند و در حسرت دیدارش جان میسپارند. و اگر نیک بنگریم حق با اوست و این همه را از بی لیاقتی رژیم ایران میبینیم که اگر اقتداری بود چنین نمیشد. البته گلهای هم نیست و وقتی در درون خود رژیم این بزرگان را اسلامی (و نه ایرانی) میخوانند و سخن بردن از مکتب ایرانی جرم است، نمیتوان از رایزن دست و پا بستهٔ فرهنگی سفارت ایران هم انتظاری داشت که اثر بخش باشد و جلوی جعل تاریخ توسط همسایگان مان را بگیرد.
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
پاسخحذف