هرچند نبینی تو ولی ملت ایران ..شیریست که بر پرچم خورشید نشان است

۱۳۹۰ اسفند ۱۵, دوشنبه

آقای ابراهیم نبوی! مسیح باز مصلوب، یاد و خاطره ندا و سهراب است...


این، نامه‌ای سرگشاده است به سید ابراهیم نبوی. ایشان در مقاله تازه خود در روزآنلاین، به حمایت از محمد خاتمی و رای دادنش  پرداخت و مخالفان را نکوهش کرد.

جناب آقای ابراهیم نبوی! زمانی‌ ملت را در "‌اسب تروا"ی خود نشاندید و آنها را راهی‌ خیابان کردید و چندی بعدش شعله جنبش را پایین آوردید و امروز دوباره اصلاحات و "جمهوری اسلامی" را چاره کار می‌‌دانید.

محمد خاتمی را مخاطب قرار می‌‌دهید و می‌ گویید:
شما هشت سال باعث شدید من و هزاران آدم مثل من بتوانیم در ایران کار فرهنگی کنیم و روزنامه داشته باشیم و کتاب چاپ کنیم، من خودم ۴۵ کتاب در آن سالها چاپ کردم.
البته شما خوش شانس بودید که به دستور وزیر اطلاعات جنایتکار دولت محمد خاتمی- قربانعلی‌ دری نجف آبادی- سلاخی نشدید. محمد خاتمی رای ۲۲ ملیون ایرانی‌ (و از جمله نویسنده این مقاله) را هم داشت و باز هم تسلیم انتخاب یک روحانی راستگرای افراطی در پست خطیر امنیت و اطلاعات کشور شد.

شیرین عبادی در مصاحبه با روزنامه‌ای آلمانی‌ می‌‌گوید: 
 به طور اتفاقی. من با هم‌کاران وکیلم در حال بررسی موضوع قتل نیروهای اپوزیسیون در ایران بودیم که ناگهان اسم خودم را در لیست ترورهای آینده مشاهده کردم. مسوولین دقت نکرده بودند که اسم من را از لیست موجود در پرونده پاک کنند. لیست به امضا وزیر اطلاعات وقت آقای قربانعلی دری نجف‌آبادی مزین است. پس از انتشار لیست مذکور و آغاز اعتراضات زیاد، ایشان چاره‌ای جز استعفا نداشت.
 گفتم خوش شانس بودید! ولی‌ زیاد هم نه. خود شما در همان دوران طلایی به جرم نوشتن و به بهانه توهین و افترا به زندان افتادید. همانجا که خاطرات روزانه خود را هم می‌‌نوشتید ( سالن ۶). نوشتید که در بازگشت از دادگاه به زندان، همبندانتان گفتند که "نبوی شرافت سلول‌شان را بادبان کرد". و آن زمانی‌ بود که در دادگاه، پای هیچ حرف خود نایستادید و با فروتنی بسیار(!) از همه پوزش خواستید و اظهار ندامت کردید. بله! حق با شما بود که خود می‌‌گفتید که هیچ چیز در جهان ارزش آن را ندارد که یک روز هم در زندان بمانید!

آقای نبوی عزیز! حکایت شما با آن شیرزنان و مردان شجاعی که در خیابان فریاد زدند و رای خود را طلب کردند و تمام آن چیزی را نخواستند که شما هنوز در پی‌ آنید، قیاس مع الفارق است.

البته منطق شما قوی است و با استدلال (!) پاسخ دادید که:
پس حالا یکی رفته در یک جای دور با شناسنامه مرحوم اصلاحات یک رای به جمهوری اسلامی داده، تو رو سنه نه؟!
خوب همین هزاران حرف داشت و پاسخگوی بسیاری از شبهات بود!  بیشترهم استدلال می‌ آورید که:
آقای خاتمی اگر می خواست رای دادنش را همه بفهمند که به نفع حکومت کاری بکند، می رفت جلوی دوربین در تهران رای می داد; لابد نمی خواست کسی بفهمد،
فرض کن آقای خاتمی نخواهد تو به او اعتماد کنی، و بخواهد که در ایران، در همان فضای مسموم سیاسی که هر روز ممکن است همه چیزش به هم بریزد بماند و کار کند; چون  دلش خواسته رای داده ،
تا چشمم کار می کند بی معرفت و نادان و کج فهم و بی کفایت در سیاست این کشور می بینم،
 کسانی که غیرمسوولانه، ناآگاهانه، و بی آنکه به آینده کشور فکر کنند، وقتی دهان شان را باز می کنند و قلم شان را رها می کنند و هر چه می خواهند می نویسند و فحاشی می کنند،
 اینکه خاتمی باید رای می‌‌داد که راه سازش باز باشد.
 و می‌ گویید:
سالهاست به من می گویند ماله کش خاتمی، یعنی کسی که هر اشتباهی از شما را سعی می کنم با هر طریق می توانم بپوشانم. واقعیت این نیست که چنین می کنم، من فقط صبر می کنم و سعی می کنم زود قضاوت نکنم.
بله آقای نبوی! شما به عنوان مال کش مشهور شدید و البته نه برای تنها محمد خاتمی. افراط و تفریط در شما آنچنان است که می‌ توانید در یک پیام تسلیت به مهندس موسوی، با مدح و ثنای خود از ایشان بتی بسازید که به گفته شما، نسل‌های ما باید مفتخر باشد که در دوران او زندگی‌ می‌‌کنند (از اینجا بخوانید).
 
البته نه صبورید و نه قضاوتی منصفانه دارید. خاطرتان هست در تب و تاب جایزه اسکار، به نوشته‌ای از ف‌‌. میم. سخن پریدید و به زشت‌ترین واژگان توهین کردید؟ (از اینجا بخوانید) بله شما داغ و سرمست بودید و نخواستید که سخن از "سخن" بشنوید که با آرامش و دوراندیشی ، پیامش را به اصغر فرهادی می‌ داد.

آقای نبوی عزیز! من از همان نسلی هستم که پیش از دو خرداد به سید خندان دل بست. حال و هوای آن روزها تغییر کرده بود و انگار می‌‌شد نفسی کشید و اندیشید و خواند و نوشت. پیگیر روزنامه‌های فراوان اصلاح طلب بودیم و از جمله طنز‌های روزانه شما. روز به روز ستون‌ها کم می‌ شد و شما به "بی‌ ستون"ی‌ رسیدید و همان کورِ سوی امید را هم بر شما بستند.

 سید، حتی به کف خواسته‌های خود هم نرسید و آن هم وقتی‌ که مجلس را هم در اختیار داشت. هشت سال وعده داد وعاقبت کشور را تقدیم دیوانه‌ای به نام احمدی نژاد کرد.

آقای نبوی! هر چقدر هم که ماله بکشید (به قول خودتان)، بهانه‌ای مقبول برای رای دادن سید خندان نمی‌‌شود. سید نه فقط به گفته‌های خودش و عهد و پیمان یارانش پشت کرد که آرمان‌های یک ملت را هم به بازی گرفت.

سید جان! داور نبوی! این یاد و خاطره ندا و سهراب‌ها بود که دوباره مصلوب شد و نه رییس جمهوری اصلاحات!

*کاریکاتور از خودنویس

۱ نظر:

  1. آقای داریوش
    مگر شما از آقای نبوی، موسوی، کروبی یا خاتمی چه توقعی داشتید؟ آقای نبوی خود مثل آقای خاتمی از چاقوکشان و چماقداران دوران طلایی !!! خمینی است که سهمی به سزا در برپایی ارگانهای سرکوب و شکنجه داشت.
    به نامه آقای محمد ملکی اولین رییس دانشگاه تهران پس از انقلاب رجوع کنید تا از چماقداریهای این کریم شیره ای لمپن رژیم در دانشگاه شیراز و در جریان انقلاب فرهنگی مطلع شوید. یادتان باشد که این جماعت موسوم به اصلاح طلب (خط امامیهای جنایتکار) با تغییر رژیم، خیلی چیزها دارند که از دست بدهند. حداقل اینکه باید در مقابل دادگاهی صالحه و مردمی قرار گیرند و پاسخگوی جنایات و چماقداریهایشان باشند. تئوری اسب تروای ایشان را هم در همین راستا ببینید. اساسا اطلاق کلمه "اپوزیسیون" به این جماعت نهایت ساده لوحی است. اینها هنوز هم در خدمت رژیمند.

    پاسخحذف

تمام نظرات را می‌‌خوانم و اگر سخن تازه‌ای باشد، پاسخ می‌‌دهم. تنها خط قرمز "خورشید نشان"، ناسزا گویی و آوردن واژگان توهین آمیز است که با پوزش بسیار، حذف می‌‌شوند; و بجز آن، پذیرای هر اندیشهٔ مخالفی هستم. از خوانندگان گرامی‌ خواهش می‌‌کنم که از باز کردن "لینک" هایی که در بخش گفتمان‌ و بوسیلهٔ کاربران ناشناس گذشته شده است خود داری کنند که برخی‌ از آنها مشکوک به آلودگی "تروجان" و "بد افزار" هستند!